گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اصحاب امام علی علیه سلام
جلد اول
حرف (ح)



حارث بن بشر همدانی
حارث بن بشر( 1) یا بشیر همدانی،( 2) از اصحاب دلاور حضرت علی علیه السلام بود( 3) که در جنگ صفّین حضور داشت.
جزو یازده فرمانده اي بود که در میمنه (طرف راست) سپاه امیرمؤمنان با هشتصد نیروي رزمنده « عمیر بن بشر » وي و برادرش
جوان همدانی به لشکر معاویه حمله کردند، و پس از پایداري و رشادت هاي فراوان در حالی که پرچم نیروهاي بنی همدان را
.( حمل می کردند، به شهادت رسیدند، و در این حمله یکصد و هشتاد رزمنده همدانی نیز به شهادت رسیدند.( 4
****
وقعه صفین.
تاریخ طبري.
.« حرث بن بشر » و با لفظ « سفیان بن یزید » رجال طوسی، ص 44 ، ش 25 در عنوان
. ر. ك: وقعه صفّین، ص 252 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 21
حارث بن جُلاح حکمی
وي منسوب به حکم - قبیله اي از قبایل یمن - و از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام است که در صفّین به شهادت رسیده است.
کُریب بن صبّاح » نصر بن مزاحم می نویسد: روزي از روزهاي جنگ صفین، مردي از خاندان ذویزن، قبیله حمیر که نامش
از « مرتفع بن وضاح زبیدي » و از شجاعان و دلاوران معروف سپاه شام بود، به میدان آمد و هماورد طلبید، نخست « حمیري
سپاه امام علیه السلام به نبرد او رفت و به شهادت رسید. کریب بانگ برآورد: چه کسی به میدان من می آید؟ در این موقع
به نبرد او رفت ولی در این جنگ تن به تن حارث نیز به شهادت رسید...، آن گاه امیرالمؤمنین خود به « حارث بن جُلاح »
جنگِ کریب رفت و ابتدا او را نصیحت کرد اما کریب پاسخ داد که: ما از این حرف ها زیاد از تو شنیده ایم و ما
را به نصایح نیازي نیست، اگر مایلی بیا تا بجنگیم. حضرت وقتی دریافت او حاضر به تسلیم و ترك مقاتله نیست و حجت را بر
به سوي او شتافت و دیگر مهلتی به کریب نداد و در همان لحظه و حمله اول « لا حول و لا قوه الا باللَّه » او تمام کرده و با گفتن
چنان ضربتی به او زد که به هلاکت رسید، و در همین نبرد، امیر مؤمنان علیه السلام باز هماورد طلبید. حارث بن وداعه
حمیري و سپس مطاع بن مطلب عنسی به نبرد امام علیه السلام آمد و حضرت نیز آن دو را مهلت نداد و به هلاکتشان رساند،
.( اما پس از آن دو هر چه مبارز طلبید کسی به نبرد امام علیه السلام نیامد.( 1
*****
. ر. ك: وقعه صفّین، ص 315 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 5، ص 239
حارث بن جمهان جعفی
اشاره
.( حارث بن جمهان (جهمان) از اصحاب و یاران امام علی علیه السلام بود.( 1
2) بود که این دو فرمانده و پیش قراول سپاه امام علیه السلام به )« شریح بن هانی » و « زیاد بن نضر » او قاصد امیرمؤمنان به جانب
جانب صفین بودند. حضرت در دستورالعملی به آن دو یادآور شده بود که فرماندهی قواي تحت امر شما را به مالک اشتر
.( واگذار کرده ام و از این لحظه به بعد، امیر شما، مالک اشتر است.( 3
دلاوري حارث در صفین
*****
ضبط شده است). « جهمان » رجال طوسی، ص 39 ، ش 33 (در رجال طوسی
زیاد بن نضر و شریح بن هانی از یاران امیر مؤمنان علیه السلام هستند که در جنگ صفین فرماندهی پیش قراولان سپاه امام
علیه السلام را عهده دار بودند. در شرح حال این دو در همین
کتاب، تفصیل داستان خواهد آمد.
. وقعه صفّین، ص 154
دلاوري حارث در صفین
مورخان درباره شجاعت و پایمردي حارث بن جمهان در صفین چنین نقل می کنند که: حارث بن جمهان در یکی از روزهاي
سخت جنگ صفین دوشادوش مالک اشتر علیه شامی ها شجاعانه جنگید و بخش عظیمی از قواي شام را متواري ساخت و
آنان را ناچار کرد تا از اردوگاه اصلی خود عقب نشینی کنند که این کار در به هم زدن توازن نظامی به نفع سپاه امام مؤثر
عبداللَّه بن » شد. این نبرد قهرمانانه وي از آن جا آغاز شد که گروهی از یاران و اصحاب علی علیه السلام، همراه فرمانده شان
به محاصره قواي معاویه درآمدند و آن قدر مقاومت و پایداري کردند که بیشترشان به شهادت رسیدند و بقیه آنان نیز « بدیل
به حارث « مالک اشتر » خسته و مجروح گشتند. احتمال زیادي داشت که دشمن آنان را قتل عام کند، بدین سان در این لحظه
بن جهمان، مأموریت داد تا به سرعت با افراد تحت امرش به کمک نیروهاي متواري خود بشتابد. حارث با یورش برق آسا به
بودند، را زمین گیر نمود و بدین ترتیب نیروهاي « عبداللَّه بن بدیل » سپاه شام که در تعقیب نیروهاي زخمی و در حال فرار
.( خودي با استفاده از پشتیبانی حارث نجات یافتند و به اردوگاه هاي خود بازگشتند.( 1
*****
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 22 و 23
حارث بن حاطب انصاري
کنیه او ابو عبداللَّه، برادر ثعلبه بن حاطب و از اصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله است. او می خواست در جنگ بدر
.( شرکت کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله او و ابولبابه را به علت کمی سن از بین راه بازگرداند.( 1
وي در
.( صفّین نیز حضور داشت و در رکاب امیرمؤمنان علیه السلام جنگید.( 2
*****
. اسدالغابه، ج 1، ص 323 ؛ الاصابه، ج 1، ص 568
. ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 323 ؛ الاصابه، ج 1، ص 568 ؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 110
حارث بن حسّان ربعی بکري
حارث فرزند حسّان ربعی بکري ذهلی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از بزرگان و افراد صاحب نفوذ زمان
خلافت عمر بن خطاب بود.( 1) او از اصحاب علی علیه السلام است که در جنگ جمل در رکاب آن حضرت مجاهدت کرد،
.( و به شهادت رسید.( 2
*****
. ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 323 ؛ الاصابه، ج 1، ص 568 ؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 110
. تاریخ طبري، ج 4، ص 522 ؛ ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 335
حارث بن حصیره ازدي (ابو نعمان کوفی)
.( شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1
( اما از مدارك دیگر استفاده می شود که حارث با واسطه از امیرمؤمنان نقلِ حدیث کرده و آن حضرت را ندیده است،( 2
چنانچه در وقعه صفین از حارث بن حصیره از عبدالرحمان بن عبید نقل می کند که عمار یاسر در صفین برخاست و از
حضرت علی علیه السلام خواست که حتی یک روز هم براي جنگ با معاویه درنگ ننماید.( 3) از این حدیث معلوم می شود
که حارث بن حصیره با واسطه از حضرت امیر علیه السلام نقل حدیث نموده است. و شاید دلیل شیخ طوسی حدیثی است از
کلینی از حرث بن حصیره ازدي نقل کرده که گفت: مردي گنجی در عهده خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام پیدا کرد و پدرم
.( از او خرید. این حدیث دال بر این نیست که او حضرت علی علیه السلام را ملاقات کرده باشد.( 4
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 28
. معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 192 ؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 25
. وقعه صفین، ص 93
، قاموس الرجال، ج 3، ص 25 ؛ ر. ك: تهذیب التهذیب، ج 2
. ص 110
حارث بن ربیع
است و مدتی نیز « بنی مازن نجار » کنیه داشت. وي از قبیله « ابو زیاد » حارث بن ربیع، از اصحاب علی علیه السلام بود که به
.( عامل حضرت در مدینه بود.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 19
حارث بن زهیر ازدي
حارث بن زهیر از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود که در جنگ جمل به سال 36 هجري شهید شد.
افسار و خِطام( 1) شتر عایشه را گرفته بود و « عمرو بن اشرف » نقل می کند که: در جنگ جمل « جندب بن عبداللَّه » طبري از
به طرف وي « حارث بن زهیر » کشته می شد. در این هنگام « عمرو » هیچ کس به او نزدیک نمی شد، مگر این که با شمشیر
رفت و این شعر را خواند:
یا اُمَّنا یا خیرَ اُمٍّ نَعلَمُ
أما تَرینَ کم شُجاعٍ یُکلَمُ
و تُختَلَی هامَتُهُ و المِعصَمُ
- اي مادر ما، اي بهترین مادري که می شنا سیم، آیا نمی بینی که چه دلاورانی زخم برمی دارند و مجروح می شوند!
- و سر و دست آنان بر زمین می افتد.
سپس حارث و عمرو بن اشرف به هم دیگر حمله ور شدند و آن قدر شمشیر زدند تا این که هردو روي زمین افتادند و جان
دادند.
*****
خِطام: چیزي است که در بینی چهارپایان یا گردن آنان می اندازند تا او را راه برند.
حارث بن شهاب طائی
.( را از اصحاب امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1 « حارث بن شهاب طائی » ، شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 27
حارث (حُرّ) بن صبّاح
.( به گفته شیخ طوسی، او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است.( 1
از حارث بن صباح نقل شده که حکایت از حضور وي در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام دارد. نصر گوید:
عمر بن شمر از حُرّ (حارث) بن صباح براي ما نقل کرد که می گفته است: در آن روز (یکی از روزهاي سخت جنگ صفین)
شمشیر یمنی در دست مالک اشتر بود که چون آن را فرود می آورد، می پنداشتم آب از آن فرو می چکد، و چون آن را
برمی کشید، نزدیک بود درخشندگی آن، چشم را خیره کند. او دلیرانه بر دشمن ضربه می زد و پیش می رفت و می گفت:
.( سختی هایی است که به زودي از ما می گذرد، تا آخر داستان.( 2
*****
حُرّ بن » اما در وقعه صفین و تاریخ طبري نام او « حارث بن صباح » ، رجال طوسی، ص 39 ، ش 32 ؛ در شرح ابن ابی الحدید
ضبط شده است. « صباح
ر. ك: وقعه صفین ص 254 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 22 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 5، ص 205 ؛ ادامه داستان را در شرح حال
در همین کتاب ملاحظه نمایید. « حارث بن جمهان »
حارث بن عمرو انصاري
حارث فرزند عمرو بن حرام بن عمرو انصاري خزرجی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از یاران امیرالمؤمنین علیه
السلام در جنگ صفین است.
ابن حجر به نقل از ابن سعد می گوید: حارث همراه برادرش - سعد بن عمرو - در جنگ اُحد حضور داشته اند. و در جنگ
.( صفّین نیز در رکاب علی علیه السلام مجاهدت کرده اند.( 1
*****
. الاصابه، ج 1، ص 587
حارث بن عمرو (عوف) لیثی
از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود. وي همان کسی است که معاویه قسم « ابو واقد » شیخ طوسی می نویسد: کنیه اش
.( خورده بود که هر دو گوش او را از سرب سیاه پر کند.( 1
شیخ مفید، نام پدر او را عوف ذکر کرده و می نویسد: حارث بن عوف و ابو واقد لیثی، از جمله مهاجرینی است که با
.( امیرالمؤمنین علی علیه السلام تا پاي جان بیعت کرده اند.( 2
*****
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 17
. الجمل، ص 103
حارث بن غزیه
به واسطه او از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت « عبداللَّه بن رافع » او از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است و
لا هجره بعد الفتح؛ بعد از فتح » : نقل کرده است که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله در فتح مکه شنیدم که می فرمود
.(1).« مکه هجرت معنا ندارد
اي گروه انصار! » : حارث بن غزیه در جنگ جمل در رکاب حضرت علی علیه السلام حضور داشت و در میدان جنگ ندا داد
( ربنا انا اطعنا ساداتنا و کبراءنا فأضلّونا السبیلا؛( 2 » : آیا می خواهید هنگامی که در پیش گاه خداوند حاضر شوید، بگویید
اي گروه انصار! همان گونه « خداوندا، ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان (فاسد) خود را کردیم که ما را به گمراهی کشیدند
که قبلًا در نصرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیش گام شدید، هم اکنون نیز در یاري امیرمؤمنان علیه السلام بکوشید که
به خدا قسم این یاري و نصرت هم شبیه به حمایتتان از رسول خدا صلی الله علیه و آله است، جز این که مرتبه و فضل جهاد
.(4) ( نخست شما واضح تر است.( 3
*****
اسد الغابه،
. ج 1، ص 343
. احزاب 33 ، آیه 67
در شرح حال حجاج بن عمرو آمد، ابن اثیر نقل کرده که وي این آیه و سخنان را خطاب به انصار تلاوت کرده است، (اسد
الغابه، ج 1، ص 382 ) البته این دو قول با هم منافاتی ندارد؛ زیرا هر دو انصاري اند و مانع ندارد که حارث بن غزیه در جمل،
و حجاج بن عمرو در صفّین آن را گفته باشند.
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 372
حارث بن قیس (ابو موسی همدانی)
حارث بن قیس کنیه اش ابو موسی همدانی اهل کوفه بود که در جنگ نهروان همراه حضرت علی علیه السلام مجاهدت کرد.
در جنگ نهروان حضرت علی علیه السلام در پایان جنگ فرمود: در میان کشته ها ذا الثدیه را پیدا کنید (نام یکی از سران
خوارج مخدج و معروف به ذاالثدیه( 1) بود که حضرت به دنبال او می گشت؛ زیرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده
بود که چنین شخصی در جنگ با حضرت کشته خواهد شد)، جنازه ذا الثدیه را در لابلاي راه و جدولی زیر کشته ها یافتند و
.( نزد حضرت آوردند، در این جا امام علی علیه السلام به سجده افتاد و شکر خدا را به جا آورد.( 2
*****
گذشت. « ابو مؤمن وائلی » معناي آن در شرح حال
. تاریخ بغداد، ج 8، ص 206 ؛ ر. ك: مروج الذهب، ج 2، ص 417
حارث بن قیس جعفی
شیخ طوسی، حارث بن قیس را از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به شمار آورده و می نویسد: او در صفّین حضور داشت و
.( در جریان این جنگ یکی از پاهایش را از دست داد.( 1
پایش « ابی بن قیس » نیز از یاران امیرمؤمنان بودند. در رجال کشی نقل شده که « علقمه بن قیس » و « ابی بن قیس » برادرانش
نیز از یک چشم نابینا بود. « حارث » صدمه دید و می لنگید و برادرش
دو « ابی » و « علقمه » حارث بن قیس، به نقل از رجال کشی مردي فقیه و بزرگوار است که از یک چشم نابینا بود. وي همراه
.( برادرش در صفّین شرکت کرد که علقمه مجروح شد و ابی به شهادت رسید.( 2
علامه محسن امین، توجیه دیگري نیز کرده که علاقه مندان می توانند
.( به آن مراجعه نمایند.( 3
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 20
. رجال کشی، ص 100 ، ش 159
. ر. ك: اعیان الشیعه، ج 4، ص 372
حارث بن قیس جعفی کوفی
.( شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده است.( 1
ظاهراً این حارث بن قیس غیر از حارث بن قیس جعفی قبلی است، و لذا شیخ طوسی نام این دو را جداگانه ذکر کرده است.
در رکاب امام علی علیه السلام در « حارث بن قیس جعفی کوفی » نقل می کند که « علی بن المدینی » ابن حجر عسقلانی از
.( نبرد صفین به شهادت رسید.( 2
نقل شده که او گفت: « حلیه الاولیاء » و « سنن نسائی » در کتب حدیث مثل « حارث بن قیس جعفی » روایتی از
اذا کنت فی أمر الآخره فتمکث، و إذا کنت فی أمر الدنیا فتوخ، و اذا اهممت بأمر خیر فلا تؤخِّره، و إذا أتاك الشیطان و أنت
تُصلی فقل إنّک مراءٌ فردّه طولًا؛
اگر در کار آخرتی بر آن اصرار بورز، و اگر در کار دنیا هستی پس دقت کن؛ و اگر در امر خیري کوشش می کنی تأخیر
.( نینداز، و اگر در حال نماز شیطان به سراغت آمد بگو: تو دشمن و ستیزه گري، و او را با طول دادن نماز دور کن.( 3
*****
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 8
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 124
. حلیه الاولیاء، ج 4، ص 132 ؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 124
حارث بن مره عبدي
حارث بن مره از یاران علی علیه السلام بود که در جنگ صفّین به فرماندهی پیاده نظام میسره (طرف چپ) سپاه امیرمؤمنان
.( منصوب شد.( 1
طبري و دیگران نقل می کنند: هنگامی که به امیرالمؤمنین علیه السلام خبر دادند که خوارج نهروان افرادي بی گناه را به قتل
رسانده اند و مانند عبداللَّه بن خباب صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله را به جرم حق گویی سر بریده و شکم
همسرش را پاره کردند و فرزند در رحم او را نیز به قتل رسانده اند و سه زن از طایفه طیّ و ام سنان صیداویه را به ناحق کشته
را به عنوان سفیر خود، براي دعوت آنان به پرهیز از « حارث بن مرّه عبدي » اند، حضرت علیه السلام سخت اندوهگین شد و
جنگ و بازگشت آنها به اردوي سپاه اسلام و دست برداشتن از آدم کشی و فتنه فرستاد، متأسفانه وقتی حارث به نزد خوارج
در کنار نهر رفت آن مردان نادان و جاهل، حارث را بدون هیچ جرم و گناهی به قتل رساندند، وقتی حضرت و مردم از این
.( خبر آگاه شدند، اجتماع کردند و از حضرت خواستند که حرکت کند و شر این گروه نادان و احمق را برکند.( 2
.( البته از ابن اثیر قول دیگري در شهادت حارث نقل شده است.( 3
*****
. وقعه صفّین، ص 205
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 82 ؛ مروج الذهب، ج 2، ص 415
. کامل ابن اثیر، ج 2، حوادث سال 39 ، ص 429
حارث بن منصور عبدي
حارث بن منصور، از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود که در جنگ صفّین در رکاب حضرتش مجاهدت کرد.
به میدان آمد و همرزم می طلبید و « هل من مبارز گویان » ، که به معاویه پیوسته بود « ذونؤاس » در یکی از روزهاي جنگ صفین
حارث بن منصور که پسر عمویش بود براي مبارزه با او داوطلبانه وارد میدان شد، آن دو پس از آن که به یکدیگر حمله ور
.( شدند، اما وقتی هم دیگر را شناختند، ترك تخاصم کردند و هر کدام به اردوگاه خود برگشتند.( 1
*****
. وقعه صفّین، ص 270
[ حارث بن نصر جشمی[ 1
.حارث بن نصر جشمی از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام و شاعري توانا بود که در صفّین حضور داشت.
که از یاران « حارث بن نصر جشمی » نصر بن مزاحم از عبدالرحمان بن حاطب نقل می کند که عمروعاص از دشمنان سخت
علی علیه السلام است، بود و عمرو عاص در کمتر مجلسی می نشست که در آن از حارث بن نصر بدگویی نکند و بر او عیب
نگیرد؛ زیرا حارث ابیاتی در صفین در مذمت عمروعاص که می ترسید با علی علیه السلام در جنگ روبرو شود، سروده است
که دو بیت آن چنین است:
لیس عمروٌ بتارك ذکرَهُ الحَر
بَ مَدَي الدهر أو یُلاقی علیاً
واضِعَ السیف فوقَ مَنکبِه الأي
مَنِ لا یَحسب الفوارس شیّاً
- گویا عمروعاص هیچ گاه یاد جنگ را فراموش نمی کند، یا آن که با علی علیه السلام روبرو شود.
زیرا علی علیه السلام شمشیر خود را بر دوش راست خویش می نهد و شجاعان و سوارکاران را چیزي به حساب نمی آورد.
در همین قصیده « حارث » حاضر نمی شد که با علی علیه السلام بجنگد، از این رو « عمرو عاص » چون
اش او را هجو کرده است.
از این رو عمروعاص همواره از حارث بن نضر مذمت می کرد که چرا اشعاري در صفین سرود تا ناچار شود به جنگ علی
علیه السلام برود و این رسوایی برهنه شدن عورتش در تاریخ بماند.
*****
ضبط شده است. « حارث بن نضر خثعمی » در شرح ابن ابی الحدید
حارث بن همام نخعی
.( حارث بن همّام از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام است که صاحب لواي مالک اشتر در صفّین بود.( 1
که از خاندان صهبان بود را « حارث بن همّام نخعی » در روز سختی از جنگ صفّین « مالک اشتر » : نصر بن مزاحم نقل می کند
فراخواند و پرچم خود را به او داد و گفت: اي حارث! اگر می دانستم که تو تا دم مرگ صبر نمی کنی، پرچمم را از تو پس
حارث در جواب گفت: اي مالک! به خدا سوگند، امروز در سپاه دشمن «. می گرفتم و این کرامت را به تو واگذار نمی کردم
پیش می روم تا تو شاد شوي و یا کشته شوم، پس تو از پی من بیا.
سپس لواي مالک را گرفت و پیش برد و چنین سرود:
یا أشتر الخیرِ و یا خیرَ النَّخَع
و صاحبَ النَّصرِ إذا عَمَّ الفَزَع
و کاشف الأمر إذا الأمر وَقع
ما أنت فی الحرب العَوان بالجزع
- اي اشتر، اي مرد خوبی ها و اي بهترین فرد نخع، و اي کسی که هرگاه بیم و هراس همه جا را می گیرد، نصر و پیروزي از
توست.
- اي کسی که چون جنگ واقع شود، گرفتاري را برطرف می سازي، تو در اثر جنگ هاي پیاپی، فریاد به ناله و جزع نمی
کنی.
مالک وقتی دید حارث چنین مردانه آماده نبرد و جنگیدن
و پیش روي به سوي دشمن است، به وي گفت: نزدیک بیا، او نزدیک شد و مالک سرش را بوسید و این دعا را در حق او
کرد: امروز از این سر جز نیکان و برگزیدگان پیروي نمی کنند، پس مالک در میان یاران خود فریاد برآورد که جانم فداي
.( شما باد، پایداري و مقاومت کنید.( 2
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 25
. وقعه صفّین، ص 172 و 173 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 327
[ حارث همدانی (حارث بن عبداللَّه اعور همدانی)[ 1
اشاره
.حارث فرزند عبداللَّه اعور همدانی، از اصحاب خاص و مورد توجه امیر مؤمنان علیه السلام (معروف به حارث همدانی) است.
2) او در جنگ صفین حضرت علیه السلام را یاري نمود و نیز از افراد مورد وثوق و اصحاب سرّ حضرت بوده است. )
به نقل ابن داود، حارث یکی از علماي بزرگ، تابعی عالی قدر و فقیه زمان خویش بود و از همه مردم به علم ریاضی و
.( فرایض بیشتر آشنا بود و آنها را از حضرت علی علیه السلام آموخته بود.( 3
اردوگاه سپاه عراق براي « نخلیه » نصر بن مزاحم می گوید: وي از جانب امیرالمؤمنین علیه السلام مأموریت یافت تا مردم را به
عزیمت به جانب صفین فراخواند و او هم چنین کرد.( 4) وي در زمان عبداللَّه بن زبیر در شهر کوفه در سال 63 یا 65 یا 70
.( هجري از دنیا رفت و عبداللَّه بن یزید انصاري (حاکم کوفه) از جانب عبداللَّه بن زبیر بر او نماز خواند.( 5
حارث و حدیث حضور امام بر بالین محتضر
حارث در سنین پیري و نصایح امام
امام علی در مهمانی حارث
*****
هَمْدان (به سکون میم) قبیله اي است در یمن، و حارث همدانی منسوب به همان قبیله است که
در کوفه نزول کردند و همدان مورد عنایت حضرت علی علیه السلام بودند، چنانچه حضرت درباره آنان فرموده است:
فلو کنت بواباً علی باب جنّه
لقلت لهمدان ادخلی بسلام
- اگر من بر در بهشت باشم، به قبیله همدان می گویم به سلامتی داخل بهشت شوید.
و هَمَ دان (به فتح هاء و میم از شهرهاي بزرگ در غرب ایران است که تاریخ بناي آن به 800 سال قبل از میلاد می رسد و
مدفن شیخ الرئیس بوعلی سینا است.
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 4 و رجال برقی، ص 4
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 116 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 366
. وقعه صفین، ص 121
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 117 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 367
حارث و حدیث حضور امام بر بالین محتضر
حارث همدانی می گوید: شبی دیر هنگام به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدم، حضرت فرمود: چه چیزي باعث شد که
تو در این وقت شب به این جا بیایی؟ گفتم: اي امیرمؤمنان! به خدا قسم حبّ و دوستی تو، مرا به این جا آورد. حضرت در
پاسخ او فرمود:
أما إنی ساحدّثک لتشکرها، أما إنّه لا یموتُ عبدٌ یُحبّنی فتخرُجُ نفسُه حتی یَرانی حیث یُحبُّ، و لا یَموتُ عبدٌ یُبغِضُ نی فَتَخْرُجُ
نُفسُه حتی یَرانی حیثُ یَکره؛
اینک براي تو حدیثی می گویم که شکر آن را نمایی، اي پسر اعور! آگاه باش، بنده اي که مرا دوست دارد، نمی میرد مگر
آن که هنگام جان دادن مرا آن گونه که دوست دارد، خواهد دید و هیچ بنده اي که مرا دشمن داشته باشد، نمی میرد، مگر
.( آن که هنگام جان دادن مرا همان طوري که دشمنی دارد، خواهد دید.( 1
سید بن محمد حمیري همین حدیث را این گونه
به شعر درآورده است:
قول علیٍ لحارث عجبُ
کَم ثَمّ اُعجوبهٌ له حَملا
یا حارِ هَمْدان مَن یَمُتْ یَرنی
مِن مُؤمنٍ أو مُنافقٍ قُبُلا
یَعرفُنی طَرفُهُ و أعرفُه
بنعتِهِ و اسمِه و ما عَملا
و انت عِندَ الصراطِ تَعرفُنی
فلا تَخَف عثرهً و لا زَللا
أسقیک من باردٍ علی ظماء
تَخالُه فی الحَلاوهِ العَسلا
أقول للنار حین توقف لِل
-عرض دَعیِه لا تَقربی الرجلا
دَعیِه لا تقربیه إنّ له
حَبْلًا بِحبلِ الوصِی مُتَّصِلا
هذا لنا شیعه و شیعتنا
.( أعطانی اللَّه فیهم الأملا( 2
- گفتار علی علیه السلام به حارث شگفت انگیز بود که چه بسیار عجایبی است که امام به اجمال فرموده است.
- اي حارث همدانی، هر کسی - مؤمن یا منافق - هنگام مرگ مرا می بیند، روي به روي خواهد بود.
- با نگاهی مرا می شناسد و من وي را به نام و شهرت و به کردار نیک و بدش می شناسم، او را.
- و تو در صراط مرا می شناسی، پس مترس از زمین خوردن و لغزش که سررشته تو محکم است.
- در حالی که تو تشنه هستی من از آبی گوارا سیرابت می کنم که تصور کنی آن آب در حلاوت و شیرینی مانند عسل است.
- به آتش دوزخ - که در قیامت مهیا می شود - خواهم گفت: بگذار او را رها کن و نزدیک این مرد مرو.
- و این مرد را فروگذار و به او نزدیک مشو که ریسمان وي با ریسمان وصی پیغمبر پیوند دارد.
.( - این شیعه و دوست ما است و خداوند، امید نجات شیعیان را به من داده است.( 3
ارادت و اخلاص وي به امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندان پیامبرعلیهم السلام بسیار مشهور و معروف بود. امیرمؤمنان در حق
او فرموده است:
ولو ان یوماً
کنت بوّاب جنّه
لقلت لهمدان ادخلوا بسلام
.( می گفتم، با سلامت داخل بهشت شوید.( 4 « همدان » - اگر من صاحب در بهشت بودم به طایفه
*****
. رجال کشی، ص 89 ، ش 142
یک بیت آخر در اعیان الشیعه آمده و در اسناد دیگر نیست.
. امالی مفید، مجلس اول، ص 7؛ کشف الغمه (مترجم)، ج 1، ص 547 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 370
. سفینه البحار، ج 2، ماده همد، ص 722
حارث در سنین پیري و نصایح امام
روزي حارث همدانی با جماعتی از شیعیان خدمت امیر مؤمنان علی علیه السلام شرفیاب شد، و اصبغ بن نباته می گوید: من
هم در میان آن جماعت بودم و حارث پیر و بیمار بود و به هنگام راه رفتن، کج و راست می شد و عصا را بر زمین می کشید و
بی اختیار به طرفی متمایل می شد تا به خدمت آن حضرت رسید. اصبغ گوید: حارث نزد امیرالمؤمنین علیه السلام قرب و
گفت: اي امیر مؤمنان، «؟ کیف تجدك یا حارث؟ اي حارث همدانی خود را چگونه یافتی » : منزلتی داشت و لذا به او فرمود
زمانه مرا گرفته و خصومت و دشمنی اصحابت سبب فزونی درد و رنج درونی من شده است.
حضرت علیه السلام فرمود: خصومت آنان در چه چیز است؟ گفت: در شأن و مقام تو، خصومت دارند و بلیه و گرفتاري من از
این ناحیه است؛ زیرا بعضی درباره شما غلو نموده و در این راه افراط می کنند و بعضی دیگر بغض و دشمنی را بالا برده اند و
برخی در شک و تردید مانده اند، نمی دانند که اقدام کنند و پیش بروند و یا امتناع کنند و بمانند.
حضرت علیه السلام فرمود:
فحسبک یا أخا همدان، الا انّ
خیر شیعتی النمط الاوسط، إلیهم یرجع الغالی و بهم یلحق التالی؛
اي برادر همدانی، همین قول تو را بس است، بدان که بهترین شیعه من جماعتی هستند که حد وسط را رعایت کنند و طریق
وسط را از دست ندهند و غالی و دوست افراطگر باید بازگردد و به جماعت حد وسط رجوع کند و دشمن و مبغض باید
برگردد و خود را به همین جماعت حد وسط ملحق کند.
.( گفت و گوي امام علیه السلام با حارث طولانی است که براي اختصار نمی آوریم.( 1
*****
.544 - کشف الغمه (مترجم)، ج 1، ص 547
امام علی در مهمانی حارث
کشی از میمون بن مهران نقل می کند که امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: روزي حارث همدانی مرا به مهمانی منزلش
دعوت نمود. به او گفتم: به شرط این که چیزي براي من اضافه نکنی و تنها مرا به آنچه در منزل داري، پذیرایی نمایی و خود
را به زحمت نیندازي و چیزي از بیرون خانه برایم فراهم نیاوري. حارث قبول کرد که از حضرتش به این شرط پذیرایی نماید.
وقتی امام علیه السلام بر او وارد شد، دید حارث ناراحت است و دوست دارد چیزي خریداري کند، اما گمان دارد به خاطر
شرطی که شده براي او خرید از بیرون خانه جایز نیست، لذا حضرت فرمود: اي حارث تو را چه می شود؟ گفت: یا علی، من
این دراهم را دارم، اما نمی توانم براي شما چیزي که میل دارم، خریداري نمایم. حضرت فرمود: آیا مگر من به تو نگفتم
خودت را براي خرید به زحمت نینداز و اینک که تو پول داري، گویا به آنچه در خانه داري می باشد، پس خرید
.( از بیرون مانعی ندارد.( 1
از این حدیث استفاده می شود که پذیرایی از دیگران و مهمانی ها باید در حد توان و قدرت مالی انسان صورت گیرد و با
قرض و نسیه خریدن و پذیرایی از مهمان منطبق با اسوه و الگوي اسلام و امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیست.
*****
. رجال کشی، ص 89 ، ح 143
حارثه بن بدر غدانی تمیمی
در بصره و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام است. احنف بن قیس او را مردي « بنی تمیم » حارثه بن بدر از اشراف و رؤساي
زیرك و بافراست و شاعري خوش ذوق و سوارکاري ماهر در قبیله بنی تمیم به شمار می آورد.( 1) اگر چه او در جنگ جمل
با عایشه بود و فرزند و برادرش صدمه دیدند،( 2) اما هنگامی که حضرت علی علیه السلام وارد کوفه شد، وي از بصره به
همراه احنف بن قیس، جاریه بن قدامه، زید بن جبله و جمع زیادي از بنی تمیم به حضور آن حضرت رسیدند، و وفاداري خود
را به پیروي از امام علیه السلام اعلام نمودند.
وقتی علی علیه السلام قصد مقابله با سپاه معاویه را داشت نظر عده اي را خواست که یکی از آنها حارثه بود که گفت: اي
امیرمؤمنان! ما بیم و امید را در هم آمیخته ایم، به خدا قسم، آرزو دارم مرده هایمان زنده می شدند و از آنان بر دشمن مدد
می جستیم و البته تعداد سپاهیان ما بیشتر از دشمن نخواهد شد؛ زیرا شما جز همین ها که با شما هستند، یار و یاوري ندارید،
لکن ما در میان قوم خود کسانی داریم که هرگز با جنگی که خصومتش از معاویه شدیدتر باشد، روبه رو نخواهند شد و
هیچ خلأ و شکافی مهم تر از شام را سد نخواهند کرد و از طرف دیگر، در بصره مسئله مهمی نیست که ما قوم خویش را
.( مترصد آن کنیم و دشمنی هم نیست که آنان را براي مقابله آنها در نظر بگیریم.( 3
*****
. وقعه صفین، ص 24
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 4، ص 536
.24 - ر. ك: وقعه صفّین، ص 27
حارثه بن ثور
.( از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بوده است.( 1 « حارثه بن ثور » : شیخ طوسی می نویسد
*****
. رجال طوسی،ص 39 ، ش 30
حارثه بن سرافه انصاري
عقد اخوّت « سایب بن مظعون » او از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بین وي و
از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام نیز « حارث » جاري کرد. او در غزوه بدر و احد نیز شرکت داشت.( 1) هم چنین وي را با نام
.( به شمار آورده است.( 2
نامیده و می نویسد: حارث از مهاجرانی بود که با امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیعت کرد. « حارث بن سراقه » شیخ مفید وي را
.(3)
.( ابن حجر می نویسد: او از اصحاب بدر است، و نیز نقل می کند در بدر به شهادت رسیده است( 4
*****
. همان، ص 18 ، ش 37
. همان، ص 38 ، ش 12
. الجمل، ص 104
. الاصابه، ج 1، ص 575 و 614
حارثه بن قدامه
.( از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود.( 1 « حارثه بن قدامه » : شیخ طوسی می نویسد
درج شده است. « حارثه » است که به اشتباه « جاریه بن قدامه » شاید او همان
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 29
حارثه بن نعمان انصاري
بود. وي از اصحاب رسول خدا صلی الله « ابو عبداللَّه » از قبیله بنی نجار، کنیه اش « نعمان بن نقع انصاري خزرجی » حارثه فرزند
علیه و آله است که در رکاب آن حضرت در جنگ بدر، احد و سایر غزوه هاي پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شرکت نموده
دیده است: یکی هنگام عزیمت پیامبر « دحیه کلبی » است و از فضلاي صحابه رسول خدا است. وي دوبار جبرئیل را به شکل
صلی الله علیه و آله به بنی قریظه و دیگري زمان مراجعت از حنین.( 1) وي از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام است و در جنگ
.( هاي زمان آن حضرت شرکت داشت و در رکاب آن حضرت جنگید.( 2
من » : حارثه بن نعمان از کسانی است که به مادرش بسیار نیکی می کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی فرمود
سپس رسول خدا صلی «. داخل بهشت شدم، صداي قرائتی شنیدم، گفتم: این شخص چه کسی است؟ گفته شد: او حارثه است
.(3).« و او به مادرش نیکی می کرد « این چنین نیکان شما هستید » : الله علیه و آله فرمود
.( وي در عصر حکومت معاویه پس از آن که دو چشم خود را از دست داده بود، دنیا را وداع گفت.( 4
*****
. اسد الغابه، ج 1، ص 358 ؛ الاصابه، ج 1، ص 618 ؛ رجال طوسی، ص 17 ، ش 35
. رجال طوسی، ص 17 ، ش 35
اسد الغابه، ج 1، ص 358 ؛ الاصابه، ج 1، ص 618 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج
. 4، ص 44
. الاصابه، ج 1، ص 619 ؛ ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 358 ؛ رجال طوسی، ص 17 ، ش 35
حازم بن ابی حازم احمسی
حازم برادر قیس( 1) بن ابی حازم یکی از اصحاب جلیل القدر پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز از یاران با وفاي علی علیه السلام
.( بود که در صفّین زیر پرچم احمس و بجیله جنگید و به شهادت رسید.( 2
*****
می داند. « قیس » ابن اثیر، حازم را پدر
. اسد الغابه، ج 1، ص 360 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 26 ؛ وقعه صفّین، ص 258
حبابه والبیه (ام الندي)
اشاره
ام » به قولی « ام الندي » کنیه اش « حبابه والبیه » وابسته به قبیله بنی اسد، معروف به « بنی والبه » حَبابه دختر جعفر اسدي از طایفه
است. او یکی از زنان موثق و پر سن و سال بوده که مورد احترام قبیله خود و مورد علاقه خاندان پیامبر « ام غانم » یا « البراء
اسلام صلی الله علیه و آله بوده است.
او حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را درك کرده و روایاتی نیز از آنان نقل نموده و چون عمرش بسیار
طولانی بود در سن 113 سالگی با امام سجاد علیه السلام ملاقات کرد و خدمت پیشوایان اسلام امام باقر، امام صادق و امام
کاظم علیهم السلام شرفیاب شد و نُه ماه پس از ملاقات با امام رضا علیه السلام از دنیا رفت.( 1) امام هشتم علیه السلام به سبب
.( علاقه اي که به این بانوي مکرمه داشت، که وي را در پیراهن مبارك خود کفن کرد.( 2
حبابه و نقل حدیث
دعاي امام و شفاي حبابه
حدیثی در امامت معصومین
*****
. ر.ك: تراجم اعلام النساء، ج 2، ص 6؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 383 ؛ رجال طوسی، ص 67 ، ش 6 و ش 1 و ص 142 ، ش 2
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 383
حبابه و نقل حدیث
حبابه می گوید: از حسین بن علی علیه السلام شنیدم که می فرمود:
نحن و شیعتُنا عَلی الفطرهِ التی بَعَث اَللَّهُ علیها محمداً صلی الله علیه و آله و سائر الناس منها برآء؛
ما و شیعیان مان بر فطرتی هستیم که محمد صلی الله علیه و آله بر آن فطرت مبعوث گردیده (که همان دین حنیف حضرت
ابراهیم علیه السلام است) و سایر مردم (که به مذهب آنان نیستند)
.( از آن جدا هستند.( 1
*****
. رجال کشی، ص 114 ، ش 182 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 383 ؛ تراجم اعلام النساء، ج 2، ص 7
دعاي امام و شفاي حبابه
به نقل از حبابه می گوید: گرفتار بیماري برص شده بودم، امام علیه السلام دست مبارکش را بر محل زخم « اسحاق بن عمار »
گذاشت و دعا کرد و همین طور که دعاي می کرد، دستش را از زخم برداشت که خداوند بیماري برص را از من برطرف
کرد و بهبودي یافته ام. بعد امام علیه السلام به من فرمود:
یا حبابه، انه لیس أحدٌ علی مله ابراهیم فی هذه الامه غیرنا و غیر شیعتنا و من سواهم منها براء؛
اي حبابه، هیچ کس از این امت جز خود ما و شیعیان مان بر دین حنیف ابراهیم نیست و سایر مردم از دین حنیف ابراهیم دور و
.( گریزان هستند.( 1
*****
. رجال کشی، ص 115 ؛ تراجم اعلام النساء، ج 2، ص 6
حدیثی در امامت معصومین
حبابه می گوید: نزد حضرت علی علیه السلام رفته و عرض کردم: خدا شما را رحمت کند، دلیل امامت چیست؟
حضرت به من فرمود: آن سنگریزه ها را بیاور، و با دست اشاره به سنگ خاصی کرد. من آن سنگ را خدمتش بردم، حضرت
با انگشترش (خاتمش) آن سنگ سخت را مُهر کرد و به من فرمود:
یا حبابه، إذا ادَّعَی مُدَّعِ الإمامه، فَقَدَّرَ أن یَطبعَ کما رأیتَ فاعلمی أنّه إمامٌ مفترضُ الطاعه، و الإمام لا یَعزبُ عنه شی ءٌ یُریده؛
اي حبابه، هر گاه کسی مدعی امامت شد و توانست روي این سنگ را با انگشترش مهر کند، چنان که من کردم پس بدان که
اطاعت او واجب است و چیزي که بخواهد از او پوشیده نیست.
حبابه می گوید: من آن سنگریزه را با خود برداشتم و پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام خدمت امام حسن مجتبی علیه
السلام رسیدم که
در مقام پدر بزرگوارش قرار گرفته و امامت و رهبري امت اسلامی به عهده اش بود، مردم از او پرسش می کردند و حضرت
جواب می داد، همین که مرا دید فرمود: اي حبابه، گفتم: بله، اي مولایم. فرمود: آنچه را با خود داري بیاور. (اشاره به همان
سنگریزه). من فوراً سنگریزه را به حضرت دادم و امام مجتبی علیه السلام بر آن مهر کرد، همان گونه که امیرالمؤمنین علیه
السلام مهر کرده بود. بعد از شهادت امام حسن علیه السلام به محضر امام حسین علیه السلام در مسجد مدینه رسیدم به من
مرحبا گفت و فرمود: آیا دلیل امامت را می خواهی؟ عرض کردم: آري آقاي من. فرمود: آنچه را با خود داري بیاور. من
سنگریزه را به حضرت دادم بر آن مهر زد.
پس از شهادت آن حضرت، خدمت امام سجاد علیه السلام و پس از شهادت آن امام علیه السلام به محضر امام باقر علیه السلام
و بعد از آن به حضور امام صادق علیه السلام و پس از آن به حضور امام موسی بن جعفر علیه السلام شرفیاب شدم و هر کدام
بر آن سنگریزه ها مهر زدند، و پس از آن خدمت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام رسیدم و آن حضرت نیز بر آن
مهر زد.
مرحوم کلینی در ادامه از از محمد بن هشام نقل می کند که: حبابه نُه ماه پس از دیدار با امام رضا علیه السلام از دنیا رفت.
.(1)
*****
. اصول کافی، ج 1، کتاب الحجه، ص 346 ؛ تراجم اعلام النساء، ج 2، ص 6 و 8
حبّان بن حارث کوفی
از اصحاب « ابو عقیل کوفی » حبان بن حارث، کنیه اش
.( امیرمؤمنان علیه السلام است که در جنگ نهروان علیه خوارج جنگید.( 1
*****
. تاریخ بغداد، ج 8، ص 254 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 384
حبه بن جوین (جویر) عرنی
اشاره
از شیعیان و اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه « ابو قدامه » حبه عرنی، فرزند جُوین (جویر) بن علی از اهالی کوفه و کنیه اش
.( السلام( 1) و امام حسن مجتبی علیه السلام به شمار می آید.( 2
می گوید: من حبه را ندیدم جز آن که مشغول ذکر و « سلمه بن کهیل » حبه مردي زاهد و با تقوا و دائم الذِکر بوده است لذا
.( تسبیح بود.( 3
برخی مثل خطیب بغدادي( 4) او را جزو تابعین( 5) به شمار آورده ولی بعضی دیگر او را از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله
به شمار آورده اند.( 6) و ابن اثیر و دیگران از مسلم ملائی نقل می کنند که حبه گفت: من در روز غدیر خم در حجه الوداع
حاضر بودم و رسول خدا صلی الله علیه و آله علی را به جانشینی خود معرفی کرد.( 7) سپس می افزاید: من در آن روز مشرك
.( بودم.( 8
مسلم اعور گوید: او در جنگ جمل در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام حضور داشت و خود شاهد از بین رفتن شتر عایشه و
.( منهزم شدن سپاه او بوده است.( 9
حذیفه بن » نقل می کند که گفت: من و ابو مسعود در مدائن نزد « حبه بن جوین » خطیب بغدادي و ابن اثیر از مسلم اعور از
رسیدیم و پس از سلام و گفت و گو به حذیفه گفتیم: ما از فتنه هایی که پیش آمد کرده، می ترسیم براي ما حدیثی « یمان
بیان کن؟ حذیفه گفت: از فتنه اي که پسر سمیه (عمار یاسر) به وجود می آید، مراقب باشید؛
زیرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود:
تقتله الفئه الباغیه (الناکبه) عن الطریق، و ان آخر رزقه ضیاح من لبن؛
بدانید او (عمار) را دسته و گروه ستمکاري که از راه مستقیم به انحراف رفته اند، خواهند کشت و آخرین رزق و روزي عمار
.( شیري است که با آب مخلوط است.( 10
چند حدیث از حبه
نقل تقسیم بیت المال
داستانی از راهب در مسیر صفین
مناجات امام در نیمه هاي شب
*****
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 9؛ رجال برقی، ص 6؛ اسد الغابه، ج 1، ص 367
. رجال طوسی، ص 67 ، ش 5
. تاریخ بغداد، ج 8، ص 276 ؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 151
. تاریخ بغداد، ج 8، ص 274
. ر. ك: همین کتاب، ص 34
. الاصابه، ج 2، ص 164
متن روایت حبه که از رسول خدا صلی الله علیه و آله در معرفی علی علیه السلام به جانشینی خود بیان فرموده است، در
صفحات بعدي خواهد آمد.
اسد الغابه، ج 1، ص 367 و نیز این ایراد آمده است: این که حبه می گوید: من در حجهالوداع بودم ولی در حال شرك بودم،
آیا مگر در حجه الوداع غیر از مسلمانان کس دیگري از مشرکین همراه پیامبر صلی الله علیه و آله براي حج و زیارت خانه خدا
از » : بوده که حبه می گوید: من بودم، ولی مشرك بودم! زیرا حضرت علی علیه السلام در مکه در موسم حج اعلام کرد که
و پیامبر صلی الله علیه و آله در سال بعد که سال دهم هجري بود، حج «. این تاریخ و سال هاي بعد هیچ مشرکی حج نیاورد
می گویند و اسلام « حجه الوداع » آورد و به آن
در آن زمان تمام جزیره العرب را فرا گرفته بود. با توجه به توضیح ابن اثیر در اسد الغابه، ممکن است گفته شود که حبه در
کذب باشد وبه او « مشرك بودم » آن زمان اتفاقی در حجه الوداع حضور داشته، نه این که جزو حاجیان بوده است یا کلمه
نسبت داده اند، و اللَّه العالم.
. ر. ك: الجمل، ص 382
. تاریخ بغداد، ج 8، ص 275 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 381
چند حدیث از حبه
1 - حبه عرنی نقل می کند که: روز غدیر خم، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در نیمه روز همه مردم را براي نماز جماعت
أتعلمون أنّی أولی بکم من أنفسکم؟ آیا می دانید من از خود » : دعوت کرد و حمد خدا و ثناي او را به جاي آورد، بعد فرمود
همه گفتند: آري. سپس فرمود: «؟ شما به شما سزاوارتر هستم
فمن کنت مولاه فعلیٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛
پس هر کس که من مولا و سرپرست او هستم، علی مولاي اوست، بار خدایا، هر کس او را دوست می دارد دوست بدار و هر
کس او را دشمن می دارد، دشمن بدار.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله دو دست علی علیه السلام را گرفت و به قدري بالا برد که زیر بغل هر دو دست او را
.( دیدم (و او را به مردم به جانشینی خود معرفی کرد).( 1
2 - حبه عرنی از حضرت علی علیه السلام نقل می کند که فرمود:
انّ اللَّه عزّوجلّ أخذ میثاق کلِّ مؤمنٍ علی حبّی، و میثاق کلِّ منافقٍ علی بُغضی، فلو ضربتُ وجه المؤمنِ بالسیف ما أبغضنی، ولو
صببتُ الدنیا علی
المنافق ما أجنّی؛
همانا خداي عزوجل میثاق هر مؤمن را بر دوستی من گرفته است و میثاق هر منافقی را بر دشمنی با من گرفته است، و اگر بینی
.( مؤمن را با شمشیر بزنم مرا دشمن نمی دارد و اگر تمام دنیا را به گلوي منافق بریزم مرا دوست نمی دارد.( 2
نقل می کند که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « حبه عرنی » از « مسلم اعور » - 3
مَن أحبّنی کان معی، أما إنّک لو صُمتَ الدهر کلَّه و قُمتَ اللیل کلّه، ثم قُتِلتَ بین الصفا و المروه - او قال بین الرکن و المقام -
لما بعثک اللَّه الّا مع هواك بالغاً ما بلغ، إن فی جنّه ففی جنه، و ان فی نار ففی نار؛
اي حبه، هر که مرا دوست بدارد در قیامت با من خواهد بود، همانا اگر همه روزها را روزه بگیري و همه شب ها را به نماز و
عبادت بایستی و میان صفا و مروه (یا رکن و مقام) کشته شوي، خداوند تو را با همان کسی که در هواي او هستی در قیامت
.( مبعوث خواهد کرد، اگر او بهشتی است در بهشت و اگر جهنمی است در جهنم خواهی بود.( 3
لقد عبدتُ اللَّه قبل أن » : از أجلح نقل می کند که: حبه عرنی گفت: از علی علیه السلام شنیدم که می فرمود « ابن فضیل » - 4
یعبده أحدٌ من هذه الاُمه خمس سنین؛
.(4).« من خداوند را پنج سال بیش از آن کسی از این امت او را عبادت کند، عبادت کرده ام
أنا أوّل من صلّی » : نقل می کند که گفت: از علی علیه السلام شنیدم که می فرمود « حبه عرنی » از « سلمه بن کهیل » - 5
.(5).« مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله؛ من نخستین کسی هستم که با رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز گزارده ام
*****
. اسد الغابه، ج 1، ص 367 ؛ ر. ك: الاصابه، ج 2، ص 164
. شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 83
. شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 105
. شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 118
. شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 118
نقل تقسیم بیت المال
حبه عرنی نقل می کند: وقتی حضرت علی علیه السلام بیت المال بصره را تصرف کرد، تمام اموال را میان جنگجویان اصحاب
خود تقسیم کرد و به هر یک پانصد درهم داد و خود نیز مانند یکی از سربازان فقط پانصد درهم برداشت. در این هنگام
یا امیرالمؤمنین، کنتُ شاهداً معک بقلبی و ان غاب عنک جسمی، » : کسی که در جنگ شرکت نکرده بود، آمد و گفت
فاعطنی من الفی ء شیئاً؛ اي امیرالمؤمنین، من با قلب و دل خود همراه تو بودم هر چند جسم من حضور نداشت، اینک از
امام همان پانصد درهمی را که براي خود برداشته بود، به او بخشید و بدین ترتیب براي خود چیزي «. غنیمت به من عطا فرمایید
.( از غنایم باقی نگذاشت.( 1
*****
. همان، ج 1، ص 250
داستانی از راهب در مسیر صفین
از اخباري که حبه عرنی نقل می کند، داستان بسیار جالبی است که در حرکت سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام از کوفه به صفین
اتفاق افتاده است.
رسید، در بلیخ کنار فرات فرود آمد، راهبی از صومعه اي که « رقه » او می گوید: چون امیرالمؤمنین علیه السلام به محلی به نام
آن جا بود، نزدیک آمد و خدمت حضرت رسید و گفت: پیش من کتابی است که آن را از نیاکان خود به ارث برده ایم و آن
را اصحاب عیسی بن مریم علیه السلام نوشته اند، آیا آن را خدمت شما عرضه بدارم؟
حضرت فرمود: آري.
راهب آن نوشته را خواند و مضمون نوشته دال بر بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و خلقیات پسندیده آن حضرت بود،
مرد راهب پس از قرائت نوشته فوق، گفت: من همراه تو خواهم آمد و از
شما جدا نخواهم شد تا هر چه بر سر تو آید، بر سر من نیز بیاید.
امیرالمؤمنین علیه السلام لختی گریست و خداي را سپاس گزارد و گفت:
الحمد للَّه الذي لم أکن عنده منسیاً، الحمد للَّه الذي ذکرنی عنده فی کتب الابرار؛
سپاس خداوندي را که مرا در نزد خود از فراموش شدگان قرار نداد و حمد خداي را که نام مرا در کتاب هاي بندگان خود و
نیکوکاران ثبت نموده است.
سپس مرد راهب همراه حضرت علی به صفین آمد و در رکاب آن حضرت به شهادت رسید و موقعی که اجساد شهدا را به
خاك می سپردند و هر گروهی به جست و جوي کشته هاي خود بودند، حضرت فرمود: پیکر آن مرد راهب را بجویید و چون
هذا » : یافتند خود حضرت بر آن نماز گزارد و او را به خاك سپرد و چند بار براي او طلب مغفرت کرد و در آخر چنین فرمود
.(1).« منّا اهل البیت؛ این مرد از افراد خاندان ما اهل بیت است
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 205
مناجات امام در نیمه هاي شب
حبه عرنی حدیثی در مناجات نیمه شب حضرت علی علیه السلام، بدین مضمون نقل کرده است:
او می گوید: شبی با نوف بکالی در صحن حیاط دارالاماره کوفه خوابیده بودیم. بعد از نیمه شب دیدیم امیرالمؤمنین علی علیه
السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط می آید، اما با حالتی غیرعادي، دهشت فوق العاده اي بر او مستولی است
حتی قادر نیست تعادل خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار تکیه داده و خم شد و با کمک دیوار قدم به قدم پیش می
آمد و با خود این
.( 190 سوره آل عمران را قرائت می کند.( 1 - آیات 194
حبه می گوید: همین که امیر مؤمنان علیه السلام این آیات را به آخر رساند، مجدداً خواندن آیات را از سر گرفت و مکرر این
آیات را - در حالی که از خود بی خود شده بود و گویی هوش از سرش پریده بود - تلاوت کرد.
حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرمیده بودند و این منظره عجیب را از نظر می گذراندند؛ حبه مانند بهت زدگان خیره
خیره می نگریست. اما نوف نتوانست جلو اشک چشم خود را بگیرد و مرتب گریه می کرد تا این که علی علیه السلام به
نزدیک خوابگاه ما رسید و گفت: اي حبه، خوابی یا بیدار؟
عرض کردم: بیدارم یا امیرالمؤمنین، تو که از هیبت و خشیت خدا این چنین هستی، پس واي به حال ما بیچارگان!
امیرالمؤمنین علیه السلام چشم ها را پایین انداخت و گریست، آن گاه فرمود:
یا حبّه، إن للَّه موقفاً و لنا بین یدیه موقف، لا یخفی علیه شی ءٌ من أعمالنا انّ اللَّه أقرب إلیّ و إلیک من حبل الورید، یا حبه إنه
لن یحجبنی و لا إیّاك عن اللَّه شی ء؛
اي حبه، همگی ما روزي در مقابل خداوند نگه داشته خواهیم شد و هیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نیست. او به من و تو
از رگ گردن نزدیک تر است، هیچ چیز نمی تواند بین ما و خدا حائل شود.
آن گاه حضرت به نوف خطاب کرد: خوابی؟
نوف عرض کرد: نه یا امیرالمؤمنین، بیدارم و مدتی است که اشک می ریزم.
حضرت علیه السلام فرمود:
یا نوف، ان طال بکائک فی هذه
اللیله مخافه من اللَّه عزوجل قرَّت عیناك غداً بین یدي اللَّه عزّوجل، یا نوف إنه لیس من قطره قطرت من عین رجل من خشیه
اللَّه الّا أطفات بحاراً من النیران، یا نوف...؛
اي نوف، اگر امروز از خوف خدا زیاد بگریی، فردا چشمت روشن خواهد شد. اي نوف، هر قطره اشکی که از خوف خدا از
دیده اي بیرون آید، دریاهایی از آتش را فرو نشاند. اي نوف، هیچ کس مقام و منزلتش بالاتر از کسی نیست که از ترس خدا
بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد. اي نوف، آن کس که خدا را دوست بدارد و هر چه را دوست می دارد به خاطر خدا
دوست بدارد، چیزي را بر دوستی خدا ترجیح نمی دهد، و آن کس که هر چه را دشمن می دارد به خاطر خدا دشمن بدارد،
از این دشمنی جز نیکی به او نخواهد رسید. هرگاه به این درجه رسیدید حقایق ایمان را به کمال دریافته اید.
فکونوا من اللَّه علی حذر، فقد » : سپس حضرت اندکی ما را موعظه کرد و اندرز داد؛ آخرین جمله اي که گفت این بود
«. أنذرتکما؛ از خدا بترسید، من به شما ابلاغ کردم
.( آن گاه حضرت از ما دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت.( 2
*****
إنّ فی خلق السّموات و الأرض و اختلافِ اللّیل و النَّهار لآیاتٍ لاُولی الألباب؛ همانا در آفرینش حیرت آور و شگفت انگیز
الّذین یذکُرونَ اللَّهَ قیاماً و » .« آسمانها و زمین و در گردش منظم شب و روز نشانه هایی است براي صاحبدلان و خردمندان
قُعوداً و عَلی جُنُوبهم و یتفکَّرونَ فی خَلْقِ السَّمواتِ و الأرض ربَّنا ما خَلَقتَ
هذا باطِلاً سُبحانک فَقِنا عَذابَ النَّار؛ آنان که خدا را در همه حال و همه وقت به یاد دارند و او را فراموش نمی کنند، چه
نشسته و چه ایستاده و چه به پهلو خوابیده، و درباره خلقت آسمان ها و زمین در اندیشه فرو می روند: پروردگارا این دستگاه با
رَبَّنا » .« عظمت را به عبث نیافریده اي، تو منزّهی از این که کاري به عبث بکنی، پس ما را از آتش کیفر خود نگهداري کن
اِنَّک مَنْ تُدخِل النَّار فَقَد اَخْزَیتَهُ و ما للظّالِمینَ مِنْ اَنْصار؛ پروردگارا! هر کس را که تو عذاب کنی و به آتش ببري بی
رَبَّنا إنّنا سَمعنا مُنادیاً یُنادي للإیمان اَنْ آمِنُوا بِربّکُم فآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ » .« آبرویش کرده اي، ستمگران یارانی ندارند
کَفِّرْ عَنَّا سَیئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الأبْرارِ؛ پروردگارا ما نداي منادي ایمان را شنیدیم که به پروردگار خود ایمان بیاورید، ما ایمان
رَبَّنا و آتِنا ما وَعْدتَنا علی رُسُلک و لا » .« آوردیم، پس ما را ببخشاي و از گناهان ما درگذر، و ما را در شمار نیکان نزد خود ببر
تُحْزِنا یَومَ القیامَه اِنَّک لا تُخْلِفُ المیعاد؛ پروردگارا، آن چه به وسیله پیامبران وعده داده اي، نصیب ما کن، ما را در روز
.« رستاخیز بی آبرو مکن، البته تو هرگز وعده خلافی نمی کنی
. بحارالانوار، ج 87 ، ص 201
حبیب بن ابی ثابت
ابو » او از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام و علی بن الحسین علیه السلام به شمار آورده است و می نویسد: کنیه وي
و از تابعین به شمار می آید، او فقیه شهر کوفه و از یک چشم نابینا بود که به سال « یحیی اسدي کوفی
.( 119 هجري درگذشت.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 24 و ص 87 ، ش 7؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 153 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 103 و 105
حبیب بن اسلم
.( شیخ طوسی حبیب بن اسلم را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 18
حبیب بن بدیل خزاعی
حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از یاران با وفاي امیرمؤمنان علیه السلام است. وي
از جمله دوازده نفري است که در مسجد کوفه، ماجراي غدیر را شهادت دادند و گفتند: ماییم که همه شنیدیم پیامبر خدا
.( بودند.( 1 « حبیب بن بدیل » و « هاشم بن عتبه » و « قیس بن ثابت » و در میان این دوازده نفر « من کنت مولاه فعلی مولاه » : فرمود
حبیب برادر عبداللَّه، عبدالرحمن و محمد بن بدیل است که به سال 37 هجري همگی در صفین دلاورانه جنگیدند و به
.( شهادت رسیدند.( 2
*****
. اسد الغابه، ج 1، ص 368 و الاصابه، ج 2، ص 15
. اسدالغابه، ج 1، ص 368
حبیب بن عبداللَّه
.( حبیب بن عبداللَّه اسدي از اصحاب امیرالمؤمنین( 1) و امام حسین علیهماالسلام بوده است.( 2
*****
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 13
. رجال برقی، ص 7
حبیب بن عمرو
اشاره
حبیب یکی از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام است که در هنگام شهادت حضرت بر بالین آن امام همام حاضر بوده است و
مطالبی از حضرت شنیده و نقل می کند.
یا حبیب، أنا واللَّه مفارقکم الساعه؛ اي حبیب! به خدا قسم ساعتی بیش » : حبیب می گوید: امام علیه السلام خطاب به من فرمود
هم که در کنار امام علیه السلام نشسته بود، « ام کلثوم » در این هنگام من گریستم و «. نمی پاید که از شما جدا خواهم شد
یا بنیه، لا تبکین، فواللَّه لو ترین ما یري أبوك ما بکیت؛ اي دخترم گریه نکن که به » : فرمود « ام کلثوم » گریست. حضرت به
«. خدا سوگند، اگر آنچه را که من می بینم، تو هم می دیدي، هرگز نمی گریستی
فرمود: «؟ اي امیرمؤمنان! مگر چه می بینید » : حبیب می گوید: از حضرت پرسیدم
یا حبیب، أري ملائکه السماوات و النبیین (و الارضین) بعضهم فی أثر بعض وقوفاً إلی أن تتلقُّونی، و هذا أخی محمّد رسول
اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم جالس عندي یقول: أقدم فإنّ أمامک خیرٌ لک مما أنت فیه؛
اي حبیب! فرشتگان آسمان (و زمین) و پیامبران را در پی هم می بینم و انبیاي الهی که منتظرند تا مرا ببینند و این هم برادرم
محمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله است که می فرماید: اي علی! پیش ما بیا، عالمی که در انتظار توست، برایت بسی بهتر
از جهانی است که هنوز در آن هستی.
همو می گوید: من هنوز خارج نشده بودم
.( که حضرت وفات یافت و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست.( 1
خطبه امام حسن روز بعد از شهادت علی
*****
. امالی صدوق، مجلس 52 ، ح 4
خطبه امام حسن روز بعد از شهادت علی
حبیب در ادامه حدیث فوق نقل می کند: فرداي آن روز که حضرت علی علیه السلام به شهادت رسید، امام حسن مجتبی علیه
السلام بر منبر ایستاد و پس از حمد و ثناي الهی درباره مقام و منزلت امام علی علیه السلام خطبه خواندند و چنین گفتند:
ایها الناس، فی هذه اللیله نزل القرآن، و فی هذه اللیله رفع عیسی بن مریم، و فی هذه اللیله قتل یوشع بن نون، و فی هذه اللیله
مات أبی أمیرالمؤمنین علیه السلام، و اللَّه لا یسبق أحدٌ کان قبله من الاوصیاء الی الجنه، و لا من یکون بعده، و ان کان رسول
اللَّه صلی الله علیه و آله لیبعثه فی السریّه فیقاتل جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره، و ما ترك صفراء و لا بیضاء الا سبعمائه
درهم فضلت من عطائه کان یجمعها لیشتري بهاد خادماً لأهله؛
اي مردم، در این شب بود که قرآن نازل شد، و در این شب بود که عیسی بن مریم (به آسمان) بالا رفت، و در این شب یوشع
بن نون کشته شد، و در این شب امیر مؤمنان پدرم از دنیا رفت، به خدا سوگند هیچ کدام از اوصیاي پیامبران گذشته پیش از
پدرم به بهشت نروند و نه دیگران، و چنان بود که هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به جبهه جهادي می فرستاد،
جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ همراه او نبرد می کردند، و هیچ درهم و دیناري از
.( او به جاي نمانده جز هفتصد درهم که از حقوق خود پس انداز کرده بود تا خادمی براي خانواده خود بخرد.( 1
*****
. امالی صدوق، مجلس 52 ، ح 4
حبیب بن مظاهر (مُظهَّر) اسدي
اشاره
حبیب فرزند مظاهر (مُظهَّر)( 1) بن رِئاب اسدي کندي، کنیه اش ابوالقاسم از تابعین( 2) عالیقدر و از خواص اصحاب
.( امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن و نیز از یاران با وفاي امام حسین علیهماالسلام به شمار می آید.( 3
أنه » : در این که حبیب جزو اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بوده یا نه، اختلاف است برخی از مورخان نقل شده است
تَشرَّف بخدمه الرسول صلی الله علیه و آله و سمع منه أحادیث، و کان معززاً مکرماً بملازمه حضره المرتضی علی؛ حبیب به
محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شد و احادیثی از آن حضرت آموخت، او به ملازمت و همراهی با امیرالمؤمنین
.(4).« مرتضی علی علیه السلام داراي عزت و کرامت بود
اما بسیاري از مورخان معتبر حبیب را در زمره اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله ضبط نکرده اند، خلاصه این که اگر او از
اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله هم نباشد، از تابعین بزرگ و شخصیت هاي به نام در میان مسلمانان است.
حبیب چون پدران و اجدادش از بزرگان و شجاعان کوفه به شمار می آمد و همواره در میان شیعیان اهل بیت پیامبر صلی الله
علیه و آله از احترام خاصی برخوردار بوده است، از این رو پس از هلاکت معاویه، وي و برخی دیگر از بزرگان کوفه، با
هیجده هزار نامه از امام حسین علیه السلام براي رهبري جامعه اسلامی به کوفه دعوت نمود و خود به کربلا آمد و به
حضرت سیدالشهدا علیه السلام پیوست و در دشت جانسوز نینوا در کنار هفتاد یار وفادار أبا عبداللَّه الحسین با کوهی از آهن و
سلاح مواجه شد و بدون هیچ تزلزلی سینه سپر کرد و براي دفاع از جان فرزند رسول خدا خود را در معرض شمشیرهاي برهنه
لشکریان یزید قرار داد. او با این که مورد عنایت یزید قرار داشت و امان نامه برایش صادر و به اموال زیادي و عده داده شده
بود، تنها به این شرط که از خیمه گاه حضرت حسین علیه السلام فاصله بگیرد و دست از حمایت او بردارد، اما حبیب چون
دیگر یاران با وفاي امام حسین علیه السلام در پاسخ به پیشنهاد سران سپاه یزید گفت:
لا عذر لنا عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله إن قُتِل الحسین علیه السلام و منّا عینٌ تُطرف حتی قُتِلوا حولَه؛
اگر حسین کشته شود و ما زنده باشیم هیچ عذري نزد رسول خداصلی الله علیه و آله نخواهیم داشت تا آن که کنار او کشته
.( شویم.( 5
وي همچون دیگر یاران امام حسین علیه السلام تا آخرین نفس پایداري کرد و سرانجام در روز عاشورا در رکاب سیدالشهدا،
شربت شهادت نوشید.
آگاهی حبیب از آینده خود
فداکاري حبیب در راه اهل بیت پیامبر
حبیب و دعوت از امام حسین به کوفه
حبیب و حمایت از مسلم بن عقیل
تلاش حبیب در بیعت مردم با امام
حبیب و دعوت از بنی اسد
سخن حبیب با قره بن قیس
سخنان حبیب در عصر تاسوعا
شادي حبیب در شب عاشورا
حبیب در روز عاشورا
حبیب بر بالین مسلم بن عوسجه
دفاع حبیب به هنگام نماز ظهر امام
اندوه امام در شهادت حبیب
نزاع درباره سر بریده حبیب
فرزند حبیب به دنبال
سر پدر
قاسم و انتقام خون پدر
*****
ضبط کرده است. « مُظهَّر » علامه حلی در خلاصه الاقول، ص 132
. ر. ك: همین کتاب، ص 34
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 3 و ص 67 ، ش 1 و ص 72 ، ش 1
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 554
. رجال کشی ص 79 حدیث 133
آگاهی حبیب از آینده خود
حبیب فرزند مظاهر به برکت تقرب و نزدیکی با امیرالمؤمنین علیه السلام از اصحاب سِرّ و خفاي آن حضرت گردید و در
نتیجه به علم بلایا و منایا (حوادث و مرگ ها) آگاهی یافت. مورخان و سیره نویسان از فضیل بن زبیر نقل کرده اند که: روزي
میثم تمار بر اسب خود سوار بود و از جلو مجلس بنی اسد عبور می کرد، از قضا حبیب بن مظاهر هم بر مرکب خود سوار و به
جلو می آمد تا نزدیکی مجلس بنی اسد به همدیگر برخورد کردند و چنان به هم نزدیک شدند که سر و گردن دو اسب از
هم گذشت و شروع به گفت و گو کردند و از جمله مطالبی که رد و بدل شد این بود که حبیب، تمامی حوادثی را که براي
میثم در آینده پیش خواهد آمد براي او نقل کرد و چنین گفت: گویا می بینم بزرگ مردي را که موي جلو سرش ریخته و
قدري شکمش پیش آمده و در نزدیک بازار بار فروشان میوه می فروشد (اشاره به قیافه و شغل میثم)، که او را در راه محبت
خاندان پیامبرش صلی الله علیه و آله به دار آویخته شده و شکمش را بر فراز چوبه دار شکافته اند!
میثم پس از شنیدن آینده خود از زبان حبیب چنین گفت: من هم
مردي را می شناسم سرخ پوست و داراي دو گیسوان است که او را به خاطر یاري پسر پیغمبر می کشند و سرش را در شهر
کوفه جولان می دهند!
این دو بزرگوار، و یار راستین امیرالمؤمنین با هم چنین مطالبی گفتند و از هم جدا شدند، اهل مجلس از بنی اسد که این گفت
و گو را می شنیدند با خود گفتند: دروغ گو تر از این دو نفر ندیده ایم. اما طولی نکشید که میثم را بر در خانه عمرو بن
.( حریث به دار آویختند و سر حبیب را هم به کوفه آوردند و آن چه را آنان گفته بودند با چشم خود دیدند.( 1
*****
. رجال کشی، ص 78 ، ح 133 ؛ سفینه البحار، ج 1، ص 203 ، ماده حبیب؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 96
فداکاري حبیب در راه اهل بیت پیامبر
فداکاري حبیب در راه امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضور وي در جنگ هاي جمل، صفین و نهروان و حمایت
او از امامت حضرت حسن بن علی علیه السلام قابل تردید نیست، اما مع الأسف در کتب تاریخ و سیره کمتر از او نامی آورده
شده، و درخشش و فداکاري او در راه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر در زمان امامت حضرت ابا عبداللَّه الحسین و
واقعه کربلا می باشد، از این رو نویسنده تنها به این قسمت از تاریخ زندگانی حبیب که به سنین کهنسالی و پیري او مربوط
می شود و از حوادث سال 60 و 61 هجري است می پردازد.
*****
حبیب و دعوت از امام حسین به کوفه
حبیب از جمله کسانی است که براي سید الشهداء علیه السلام نامه نوشت و آن حضرت را براي امارت و حکومت اسلامی به
کوفه دعوت نمود و او بر این پیمان و امضاي خود ثابت ماند و تا آخرین نفس از حسین بن علی علیه السلام و یارانش دفاع
کرد تا به شهادت رسید.
نخستین اقدامی که حبیب و دیگر یاران شیعی کوفه انجام دادند، این بود که پس از مرگ معاویه در سال 60 هجري و امتناع
جمع شدند و نامه اي به « سلیمان بن صرد خزاعی » امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید و حرکت به مکه، در خانه
سیدالشهدا علیه السلام نوشتند و از آن حضرت خواستند که سریعاً براي امامت مردم کوفه به این شهر حرکت نماید و نامه به
امضاي جمعی از بزرگان و سران قبایل کوفه مثل سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه، رفاعه بن شدّاد و جمعی از
شیعیان کوفه رسید و براي حضرت فرستاده شد. متن نامه پس از سلام بر حسین علیه السلام و درود و حمد الهی به اجمال
چنین بود:
اما بعد، الحمد للَّه الذي قَصَم عدوَّك الجبار العنید، الذي انتزي علی هذه الامه فابتزها أمرَها، و غضبها فیئها، و تأمَّر علیها بغیر
رضاً منها، ثم قتل خیارها و استبقی شرارها، و جعل مالَ اللَّه دُولهً بین جبابرتها و أغنیائها، فبُعداً له کما بَعِدَتْ ثمود، إنه لیس
علینا إمام، فأقبل لعل اللَّه أن یجمعنا بک علی الحق، و...؛
حمد و سپاس خدایی را که دشمن بیدادگر کینه توز تو را در هم کوبید، آن دشمنی که به سرعت بر این امت چیره گشت و به
ناحق زمام امر حکومتش را به دست گرفت و بیت المال امت را غصب کرد و بدون رضاي مسلمانان بر آنان حکومت یافت،
سپس مردان شریف امت را کشت و افراد پست را باقی گذاشت و مال خدا را بین توان گران و ستم کاران سپرد، مرگ بر او
باد چنانچه بر قوم ثمود بود. اکنون ما مردم عراق، امام و پیشوا نداریم، پس شما تشریف بیاورید، شاید خداي متعال به راهبري
شما ما را به حق رهنمون کند. و اما نعمان بن بشیر حاکم شهرمان در قصر دارالاماره تنهاست، ما به نماز جمعه و عید او حاضر
نمی شویم، و اگر خبر یابیم که به سوي ما رهسپار شده اید، او را از شهر بیرون می کنیم و به خواست خدا تا شام او را تعقیب
.( خواهیم کرد.( 1
فرستادند و به « عبداللَّه بن وال » و « عبداللَّه بن سبع همدانی » این نامه را بزرگان کوفه همراه با
آنها سفارش کردند، به سرعت رهسپار مکه شوند. و آن دو، در دهم ماه رمضان سال 60 هجري در مکه خدمت امام حسین
قیس بن مسهر » علیه السلام رسیدند و نامه را تقدیم کردند. مردم کوفه دو روز بعد حدود صد و پنجاه نامه دعوت به وسیله
براي حضرت فرستادند. باز براي مرتبه سوم، « عماره بن عبید سلولی » و « عبدالرحمن بن عبداللَّه شداد ارحبی » و « صیداوي
نامه دیگري براي حضرت علیه السلام ارسال نمودند تا هرچه « سعید بن عبداللَّه حنفی » یا « هانی بن هانی » شیعیان کوفه همراه
.( زودتر به سوي کوفه حرکت نماید تا مردم بی امام و بی پیشوا نمانند.( 2
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 352
. تاریخ طبري، ج 5، ص 352
حبیب و حمایت از مسلم بن عقیل
چون نامه هاي اهل کوفه و دعوت هاي مکرر سران و بزرگان قبایل به امام حسین علیه السلام رسید، حضرت سیدالشهدا علیه
پسر عموي خود را به عنوان نماینده خاص از مکه با نامه اي به شهر کوفه اعزام نمود. هنگامی که « مسلم بن عقیل » السلام
مسلم وارد کوفه شد و در خانه مختار منزل گرفت، شیعیان دسته دسته می آمدند و وفاداري خود را نسبت به مسلم نماینده امام
حسین علیه السلام اعلام می نمودند.
مسلم بن عقیل در این میان، نامه امام علیه السلام خطاب به مردم کوفه را قرائت کرد، عده اي از بزرگان کوفه سخنانی در
حمایت از مسلم و آمدن حضرت سیدالشهدا علیه السلام ایراد کردند، نخست عابس شاکري برخاست و خطبه اي آتشین ایراد
کرد و گفت:
فإنّی لا اُخبرك عن الناس، و لا أعلم ما فی أنفسهم، و ما أغرُّك منهم، و اللَّهِ لاُحدّثنَّک عما أنا موطِّنٌ نفسی علیه
و اللَّهِ لَاُجیبَنَّکم إذا دعوتم، و لَاُقاتلنَّ معکم عدوَّکم، و لأضربنَّ بسیفی دونکم حتی ألقی اللَّه، لا اُرید بذلک الاّ ما عند اللَّه؛
به راستی من نه از این مردم به تو خبر می دهم و نه از درون آنان آگاهی دارم، و نه از طرف آنان تو را فریب می دهم، بلکه
من فقط از باطن خود آنچه در اندیشه ام می باشد شما را با خبر می سازم، به خدا سوگند هر گاه و بی گاه مرا صدا زنید شما
را اجابت خواهم کرد، و با دشمنانتان می جنگم و جلو رویتان شمشیر می زنم تا دم مرگ و نفس آخر تا بلکه خداوند را
.( ملاقات نمایم و در این راه چیزي جز رضاي خدا را نمی طلبم.( 1
البته عابس طبق همین سخنان عمل کرد و در کربلا آن قدر رشادت از خود نشان داد که دشمن نتوانست در جنگ تن به تن
او را از پاي درآورد تا آن که سرانجام عمر سعد فرمان داد او را سنگ باران کنند، و در زیر سنگ هاي دشمن جان به جان
.( آفرین تسلیم کرد و پس از شهادتش سر از بدنش جدا نمودند.( 2
و پس از سخنان عابس، حبیب بن مظاهر بپا خاست و رو به عابس کرد و گفت:
رحمک اللَّه، قد قضیتَ ما فی نفسک، بواجز من قولک، ثم قال: و أنا و اللَّه الذي لا اله الاّ هو علی مثل ما هذا علیه؛
خداوند تو را رحمت کند اي عابس که آنچه به عهده خود داشتی با گفتاري کوتاه و موجز، به انجام رساندي، من هم به
خدایی که جز او خدایی نیست به همان عقیده
.( اي هستم که تو هستی و بر آن چه استواري، من نیز استوارم.( 3
*****
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 355 ؛ مقتل مقرم، ص 167 ؛ قاموس الرجال، ج 3،ص 97
.443 - تاریخ طبري، ج 5، ص 444
.443 - تاریخ طبري، ج 5، ص 444
تلاش حبیب در بیعت مردم با امام
در تاریخ آمده است که حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه از مردم کوفه براي امام حسین علیه السلام بیعت می گرفتند تا قبل
از ورود حضرتش، کوفیان آمادگی پذیرش امامت آن حضرت را داشته باشند اما بعد از آن که عبیداللَّه زیاد وارد کوفه شد و
مردم را تهدید به قتل و غارت نمود، مردم از دور مسلم پراکنده شدند و او را تنها گذاشته و دیگر حاضر به یاري او نشدند، در
این میان مسلم بن عقیل و هانی بن عروه به شهادت رسیدند و جمعی از یاران سیدالشهدا علیه السلام به زندان افتادند، به ناچار
قبیله و عشیره حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه این دو را پنهان کردند و از بیرون آمدنشان منع نمودند تا به دست عبیداللَّه و
رجاله هاي کوفه گرفتار نشوند، اما زمانی که امام حسین علیه السلام وارد کربلا شد، حبیب و مسلم از مخفیگاه خود خارج
شدند و راه کوفه تا کربلا را شبانه طی کرده و در شب هفتم یا هشتم محرم وارد کربلا شدند و خود را به محضر امام حسین
.( معرفی کردند.( 1
*****
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 554
حبیب و دعوت از بنی اسد
حبیب پس از آن که به محضر امام علیه السلام شرفیاب شد، دید که سپاه دشمن بسیار زیاد ولی یاران حضرت بسیار اندك
اند، لذا به امام عرضه داشت:
إنّ ههنا حیّاً مِن بنی أسد، فلو أذنت لی لَسِرتُ اّلیهم، و دعوتُهم إلی نصرتِک، لعل اللَّه أن یَهدیَهم و أن یدفع بهم عنک؛
در این نزدیکی قبیله اي از بنی اسد زندگی می کنند، اگر اجازه فرمائید به سراغ آنها می روم و آنان را براي
یاري شما فرا می خوانم، شاید خداوند آنان را هدایت کند و به واسطه آنها خطرات از شما مرتفع شود.
امام حسین علیه السلام به او اجازه داد و حبیب به سوي قبیله بنی اسد حرکت کرد وقتی حبیب در جمع آنان حاضر شد ابتدا
خود را معرفی کرد و سپس به موعظه و نصیحت آنان پرداخت و براي پیوستن آن جمعیت، به قافله کربلا سخنان بسیار ارزنده
و به یاد ماندنی ایراد کرد.
شَ کَّر اللَّه سعیکم یا أباالقاسم، » : پس از سخنان گرم و حقیقت گوي حبیب، عبداللَّه بن بشیر اسدي از جا برخاست و گفت
فواللَّه لجئتنا بمکرمه یستأثر بها المرء الأحبّ فالأحبّ، أما أنا فأوّل من أجاب، اي حبیب، خداوند، تلاش و کوشش تو را پاس
دارد که به خدا قسم براي ما کرامت آوردي و این کرامت را مرد به عزیزان و عزیزترانش عنایت می کند، بنابراین من نخستین
کسی هستم که لبیک می گویم و براي حمایت از حسین علیه السلام آماده ام.
بعد از سخن عبداللَّه، گروه دیگري مثل او جواب مثبت دادند و طبق نقل مقرم نود نفر از بنی اسد آماده حرکت به سوي کربلا
شدند تا به حمایت از پسر فاطمه علیها السلام بجنگند.
اما یکی از میان همان جمع، جاسوس بنی امیه درآمد و به طور محرمانه در تاریکی شب از میان مردم خارج شد و به عمر سعد
خبر داد که جمع زیادي از بنی اسد براي یاري حسین می روند؛ عمر سعد شخصی به نام ارزق با پانصد (به قولی چهار صد)
سوار را جلو راه آنها فرستاد و در تاریکی شب وسط راه به قوم بنی اسد
حمله کردند، بعضی از آنان را به قتل رسانده و سایرین چون قدرت مقابله نداشتند، فرار کردند و در همان تاریکی شب به
منزلگاه خویش بازگشتند.
حبیب بن مظاهر به تنهایی خدمت امام حسین علیه السلام شرفیاب شد و آن چه واقع شده بود به عرض رسانید، امام علیه
و ما تشاؤون إلاّ أن یشاء اللَّه، و لا حول و لا قوهالاّ باللَّه (العلی العظیم)؛ » : السلام تنها به جمله اي از این خبر گذشت و فرمود
.(1).« هر چه شما بخواهید نمی شود، مگر آن چه خداوند بخواهد، و حول و قوه اي نیست مگر به خداي علّی عظیم
*****
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 554 ؛ ر. ك: مقتل الحسین مقرم، ص 254
سخن حبیب با قره بن قیس
عزره بن » طبري و دیگر مورخان از ابومخنف نقل می کنند: وقتی عمر سعد با چهار هزار نیرو، وارد کربلا شد، ابتدا خواست
را به عنوان نماینده خود نزد حضرت بفرستد، اما او چون از جمله کسانی بود که براي امام علیه السلام نامه « قیس أحمسی
دعوت نوشته بود، حیا کرد خدمت آقا برود، عمر سعد به هر کدام از بزرگان کوفه که نامه براي دعوت امام علیه السلام داده
بودند، پیشنهاد داد، حاضر نشدند خدمت امام بروند و از او سؤال کنند براي چه به این دیار و به چه قصدي آمده است؟ لذا
که مردي سفاك و بی باك بود، حاضر شد به عنوان نماینده نزد امام حسین علیه السلام برود و ببیند « کثیر بن عبداللَّه شعبی »
که کثیر را می شناخت که او مردي جسور و « ابو ثمامه صائدي » حضرت براي چه به این دیار آمده و قصد او چیست؟ اما
هتاك است،
جلو او را گرفت و گفت: باید شمشیرت را بگذاري بعد وارد خیمه آقا امام حسین علیه السلام شوي؟ کثیر حاضر نشد بدون
شمشیر بر امام علیه السلام وارد شود و ابو ثمامه این یار با وفاي کربلا هم اجازه نداد او وارد شود لذا کثیر به سپاه عمر سعد
بدون نتیجه مراجعت کرد.
را براي گفت و گو با حضرت حسین علیه السلام اعزام کرد که براي چه به این جا « قره بن قیس حنظلی » ابن سعد این مرتبه
آمده و چه می خواهد؟ وقتی قره می آمد، امام علیه السلام فرمود: آیا کسی این مرد را می شناسد؟
حبیب بن مظاهر عرض کرد: بله یابن رسول اللَّه، این مرد از طایفه حنظله تمیمی و مادرش از قبیله ما و پسر خواهر ماست و من
او را به حسن عقیده می شناسم و باور ندارم که به این جا و در این کارزار آمده باشد، تا آن که قره جلو آمد، به ساحت
مقدس ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام نزدیک شد و سلام کرد و پیام عمر سعد را به عرض امام علیه السلام رسانید.
کتب إلیَّ أهل مصرکم هذا أن أقدم، فأما إذ کرهونی فأنا انصرف عنهم؛ اهل شهر شما (مردم » : سیدالشهدا در پاسخ او فرمود
کوفه) به من نامه نوشته اند و مرا به شهرتان دعوت کرده اند، لذا من به دعوت آنان به این جا آمده ام، اگر ناراحتید من خود
«. بر می گردم
سخنان مستدل امام علیه السلام را شنید خواست به اردوگاه عمر سعد بر گردد و پاسخ امام علیه السلام را « قره بن قیس » وقتی
به اطلاع او رساند، حبیب بن مظاهر
ویحک یا قره بن قیس، أنَّی ترجع إلی القوم الظالمین؟ انصر هذا الرجل الذي بآبائه أیّدك اللَّه بالکرامه » : جلو آمد و به او گفت
و إیّانا معک؛ اي قره، واي بر تو کجا می روي؟ پیش قوم ستمگران؟ بیا و این مرد را یاري کن که بواسطه پدران او، خداوند ما
«. و تو را به کرامت و بزرگواري رسانده است
قره بن قیس در پاسخ حبیب گفت، نزد عمر سعد بر می گردم و جواب حضرت حسین علیه السلام را ابلاغ می کنم و درباره
پیشنهاد تو هم فکري خواهم کرد. اما قره به نزد عمر سعد رفت و دیگر باز نگشت و از سعادت دنیا و آخرت محروم ماند.
إنّی لأرجو أن یعافینی اللَّه » : براي عمر سعد بی تأثیر نبود، زیرا عمر سعد گفت « قره بن قیس » البته پیام امام علیه السلام توسط
و به نقل دیگر فوراً نامه اي براي ابن «. من حربه و قتاله؛ خداوند ما را از جنگ با حسین علیه السلام حفظ نماید و عافیت دهد
زیاد نوشت که حسین بن علی به خواست مردم کوفه آمده و الان هم آماده بازگشت است، تکلیف چیست؟ ابن زیاد لعین در
.( جواب نوشت، حسین و یارانش باید با یزید بیعت کنند ودر غیر این صورت نظر خود را بعداً خواهم گفت، و السلام.( 1
معناي سخن او این بود که اگر بیعت نکند اجازه بازگشت داده نشود.
*****
. ر. ك: تاریخ طبري ج 5، ص 410
سخنان حبیب در عصر تاسوعا
عصر نهم محرم (تاسوعا) وقتی لشکر عمر سعد آماده جنگ و حمله به خیمه هاي حضرت سیدالشهدا علیه السلام شدند،
حضرت ابوالفضل العباس به دستور امام، سوار بر اسب شد و با
جلو دشمن آمد و پرسید: براي چه به جنب و خروش درآمده و « زهیر بن قین » و « حبیب بن مظاهر » بیست نفر از اصحاب مثل
چه می خواهید؟
گفتند: امیر فرمان داده یا تسلیم حکم او شوید و یا آماده جنگ گردید؟
قمر بنی هاشم فرمود: عجله نکنید تا پیام شما را به برادرم حضرت أبا عبداللَّه الحسین برسانم. گفتند: برگرد و خواست ما را به
اطلاع او برسان. حضرت به جانب خیمه ها بازگشت و پیام آن قوم را به محضر امام علیه السلام رسانید و حبیب بن مظاهر و
دیگر همراهان در مقابل لشکر دشمن ایستادند، در این میان حبیب با موافقت زهیر، مطالبی با دشمن در میان گذاشت و چنین
گفت:
أما و اللَّه لَبئس القومُ عند اللَّه غداً قومٌ یَقدمون علیه قد قَتلوا ذُرّیهَ نبِیّه علیه السلام و عترتهِ وأهلِ بیته صلی الله علیه و آله و عُبّادِ
أهل هذا المصر المجتهدین بالأسحار و الذَّاکِرِین اللَّه کثیراً؛
آگاه باشید اي مردم، که شما به خدا قسم بد مردمی هستید، فرداي قیامت نزد خدا وارد می شوید در حالی که ذریّه پیامبر و
عترت و خانواده او را کشته اید، و نیز عبادت کنندگان و زهاد اهل این شهر را که از سحرگاهان به تلاش و کوشش به پا بر
.( می خیزند و خدا را بسیار یاد می کنند به شهادت رسانده اید، شما با چنین حالتی خدا را ملاقات خواهید کرد.( 1
*****
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 415 ؛ کامل بن اثیر، ج 2، ص 558 ؛ مقتل مقرم، ص 255
شادي حبیب در شب عاشورا
در رجال کشی آمده است: حبیب بن مظاهر در شب عاشورا خندان از خیمه اش بیرون
آمد، وقتی یزید بن حصین همدانی (سید القراء) او را به این حالت دید، گفت: اي برادر، الان وقت خنده نیست، براي چه می
خندي؟( 1) حبیب در تایید کار خود پاسخ داد:
فأيّ موضع أحقّ من هذا بالسرور، واللَّه ما هو الّا ان تمیل علینا هذه الطغام( 2) بسیوفهم فنعانق الحور العین؛
چه موقعی از این موقع براي شادمانی و سرور بهتر و مناسب تر است، به خدا سوگند، این پیش آمد چیزي نیست جز آن که
.( این اوباش و افراد سرکش با شمشیرهایشان بر ما یورش خواهند آورد و ما را در دامن حورالعین قرار خواهند داد.( 3
*****
با عبدالرحمن انصاري نقل می « بریر بن حُضیر » طبري در تاریخ خود، ج 5، ص 423 همین موضوع را در شب عاشورا درباره
و» : کنند که بریر مزاح می کرد، عبدالرحمن گفت: دست بردار، به خدا قسم حالا وقت مزاح نیست، بریر در جواب او گفت
اللَّه لقد علم قومی أنی ما أحببتُ الباطل شابّاً و لا کهلًا، ولکن و اللَّه إنّی لمستبشرٌ بما نحن لاقون، و اللَّه إنْ بیننا و بین الحور
العین الا ان یمیل هؤلاء علینا بأسیافهم و لوددتُ أنهم قد مالوا علینا بأسیافهم؛ به خدا سوگند، قوم من می دانند که من نه در
جوانی و نه در پیري اهل مزاح نبوده ام ولکن به خدا قسم، من بشارت یافته به آنچه ما ملاقات خواهیم کرد و خدا می داند که
بین ما و بین حور العین فاصله اي نیست مگر اینها با شمشیرهایشان به طرف ما حمله کنند. و دوست دارم که با شمشیرهایشان
.« به ما حمله کنند، مزاح من براي چنین خوشی و سرور است
طغام،
اوباش از مردم را گویند.
. رجال کشی، ص 79 ، آخر حدیث 133 ؛ معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 223 ؛ مقتل مقرم، ص 263
حبیب در روز عاشورا
روز جمعه دهم محرم سال 61 هجري روز عاشوراي امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش بود، پس از نماز صبح، حضرت
سیدالشهدا با این که از سپاه بسیار اندکی برخوردار بود و تعداد آنان از هفتاد و دو نفر( 1) تجاوز نمی کرد که سی و دو نفر
سواره و چهل نفر پیاده بودند در میان همین جمع اندك هم تعدادي نوجوان و غیر آزموده به چشم می خورد، با این وجود
حضرت ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام مانند یک فرمانده نیرومند براي سپاهی سنگین و بزرگ فرماندهی کرد و میمنه و میسره
سپاه را مشخص نمود، خود و اهل بیت بزرگوار را در قلب سپاه قرار داد و زهیر بن قین را فرمانده میمنه سپاه و حبیب بن مظاهر
را فرمانده میسره قرار داد و پرچم کل سپاه را به دست برادر رشید و شجاعش قمر بنی هاشم داد و دستور داد پشت خیمه ها را
.( مقداري چوب و نی آتش زنند تا دشمن از پشت نتواند حمله کند.( 2
( امام حسین علیه السلام با برنامه حساب شده و سپاه شکل یافته اي در برابر انبوه سی هزار نفري لشکر عمر سعد قرار گرفت( 3
و براي آن که حجت را بر دشمن تمام نماید و یک بار دیگر حق را به گوش آنها برساند خطبه مفصلی خواند و با صداي بلند
که اکثر آنها می شنیدند، پس از بیان مطالبی در پایان خود را چنین معرفی کرد:
ایها الناس أنسبونی مَن أنا، ثم ارجعوا إلی
أنفسکم و عاتبوها و انظروا هل یَحلّ لکم قتلی و انتهاك حرمتی، ألست ابن بنت نبیّکم و ابن وصیّه و ابن عمه، و اوّلُ المؤمنین
باللَّه و المُصدِّق لرسوله بما جاء من عند ربّه، أوَ لیس حمزه سیدالشهدا عمُّ أبی؟ أوَ لیس جعفر الطیار عمّی، أوَ لم یبلغکم قول
رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لی و لأخی: هذان سیّدا شباب أهل الجنه...؛
اي گروه کوفیان نسبت مرا در نظر بگیرید که من کیستم، بعد به خودتان مراجعه کنید و فکر کنید که آیا ریختن خون من بر
شما حلال است؟ و شکستن احترام من جایز است؟ آیا من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من پسر علی بن ابی طالب که خلیفه
و جانشین پیامبر و پسر عموي او و نخستین ایمان آورنده به خدا و اول تصدیق کننده پیامبر شماست، نیستم؟ آیا حمزه
سیدالشهدا عموي پدرم علی نیست؟ آیا جعفر طیار عموي من نیست؟ آیا مگر گفتار پیامبر به شما نرسیده که درباره من و
برادرم حسن فرمود: من و برادرم، سرور جوانان بهشتیم؟....
امام علیه السلام در این باره باز هم سخن فرمود ولی ناگهان شمر لعین فریاد زد که: من از خداپرستی به دور باشم اگر بدانم
حسین چه می گوید.( 4) در این میان حبیب بن مظاهر، این پیر کهنسال وارسته و شخصیت با تقوا و با فضیلت در برابر جسارت
شمر برخاست و چنین گفت:
و اللَّه إنّی أراك تعبد اللَّه علی سبعین حرفاً و أنا أشهد أنک صادق ما تدري ما یقول قد طبع اللَّه علی قلبک،
به خدا سوگند اي شمر، گواهی می دهم که تو هفتاد مرتبه از خدا پرستی
بدوري، و شهادت می دهم که تو نمی فهمی حسین پسر فاطمه علیه السلام چه می گوید، زیرا خداوند دل تو را با کفر و الحاد
مهر زده است و نوري از هدایت در آن مشاهده نمی شود.
وقتی شمر لعین، با سخنان کوبنده حبیب ساکت شد، امام علیه السلام توانست به سخنان خود ادامه دهد و آنان را ارشاد و
راهنمایی نماید، اما هرگز گفتار به حق و نورانی حضرت، در دل پر گناه و آلوده به هوا و هوس آن گروه از خدا بی خبر
.( تأثیري نگذاشت.( 5
*****
در مقتل مقرم، ص 275 ، تعداد سپاه امام علیه السلام را هشتاد و دو نفر از سواره و پیاده ضبط کرده است.
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 422 ؛ مقتل مقرم، ص 275
. مقتل مقرم، ص 276
.« هو یعبد اللَّه علی حرف إن کان یدري ما تقول » : عبارت شمر چنین است
. تاریخ طبري، ج 5، ص 424 ؛ مقتل مقرم، ص 279
حبیب بر بالین مسلم بن عوسجه
به نقل طبري، مسلم بن عوسجه اولین شهید اصحاب ابا عبداللَّه الحسین در کربلاست، او در روز عاشورا به دست دو نا
به شدت مجروح شد و « عبدالرحمن بن ابی خُشکاره بجلی » و « مسلم بن عبداللَّه ضبابی » جوانمرد و غافل از خشم خدا یعنی
روي زمین افتاد، هنوز رمقی در جان داشت که امام علیه السلام و حبیب بن مظاهر به سرعت خود را بر بالین او رساندند و
رحمک اللَّه یا مسلم بن عوسجه، فمنهم مَن قَضیَ نَحبه و مِنهم مَن ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا؛ خداوند » : حضرت خطاب به او فرمود
تو را رحمت کند اي مسلم، گروهی به وظیفه سنگین خود خوب عمل کردند و رفتند و
«. گروهی در انتظارند و هر دو گروه، تغییري در رأي خود ندادند
عزّ علیَّ مصرعک یا مسلم، أبشر بالجنه؛ اي مسلم » : چون سخن امام علیه السلام تمام شد حبیب به نزدیک مسلم آمد گفت
«. جان دادن تو براي من بسیار سخت و ناگوار است ولی تو را بشارت باد به بهشت
«. بشرّك اللَّه بخیر؛ اي حبیب، خدا تو را به خیر و نیکی بشارت دهد » : مسلم با صداي بسیار ضعیفی گفت
لولا أنی أعلم آثرك لاحقٌ بک من ساعتی هذه لأحببتُ أن توصینی إلیَّ بکل ما أهمّک حتی أحفظک فی » : باز حبیب گفت
کلٌ ذلک بما أنت أهل له فی القرابه و الدین؛ اگر نمی دانستم که به دنبال تو خواهم بود (یعنی من هم به زودي به تو ملحق
خواهم شد) اگر چنین اطلاعی نداشتم خیلی دوست می داشتم به من وصیت کنی و از هر چه در فکرت بود به من بگویی تا
من بدان عمل نمایم؟
بل أنا اُوصیک بهذا رحمک اللَّه - و أهوي بیده الی الحسین - أن تموت دونه؛ آري » : مسلم در همین حالت نیمه جان گفت
من به تو وصیت می کنم که با این شخص - اشاره به امام حسین علیه السلام کرد - همراه باش و خدا تو را رحمت کند و قبل
از او جانت را فداي او کن و پیش مرگ او باش.
حبیب گفت: اي مسلم به خداي کعبه، آن چه گفتی عمل خواهم کرد و قبل از حضرتش جانم را فدایش می کنم. پس از این
گفت و گو مسلم بن عوسجه جان به جان آفرین تسلیم کرد و بدین ترتیب اولین شهید کربلا از اصحاب و
.( یاران امام حسین علیه السلام به لقاء اللَّه پیوست.( 1
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 435 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 565
دفاع حبیب به هنگام نماز ظهر امام
ابو ثمامه صائدي از یاران با وفاي امام حسین علیه السلام و از شهداي کربلا در بحبوحه جنگ روز عاشورا، متوجه زوال و فرا
رسیدن وقت نماز ظهر شد به خدمت امام شرفیاب شد و عرضه داشت:
یا أبا عبداللَّه، نفسی لک الفِداء، إنّی أري هؤلاء قد اقتربوا منک، و لا واللَّه لا تُقتل حتی أقتل دونک ان شاء اللَّه، و أحبُّ أن
ألقی ربّی، و قد صلِّیت هذه الصلاه التی دنا وقتُها؛
جانم به قربانت اي ابا عبداللَّه حسین، من می بینم دشمن به تو نزدیک شده است، ولی به خدا سوگند تا من کشته نشوم نمی
گذارم به شما آسیبی برسد ولی دوست دارم پروردگارم را ملاقات کنم در حالی که این نمازي که وقت آن رسیده است
خوانده باشم!
ذکرتَ الصلاه، جَعلک اللَّه من » : امام علیه السلام سر مبارك را به جانب آسمان بلند کرد و به خورشید نظري افکند و فرمود
المُصلّین الذاکرین، نعم هذا أوّلُ وقتها؛ اي ابو ثمامه، تو از نماز یاد نمودي، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد، آري اکنون
«. اول وقت نماز است
سپس فرمود: از این قوم بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم. چون وقت خواستند، حصین بن تمیم با بی ادبی
گفت: إنّها لا تقبل، نماز شما مورد قبول درگاه الهی نیست؟!
لا تقبل زعمتَ، الصلاه مِن آل الرسول صلی الله علیه و » : حبیب بن مظاهر این مرد الهی و امام شناس، برخاست و فریاد برآورد
آله لا تقبل و تُقبلُ منک یا حمار؛ اي احمق،
«؟ تو گمان می کنی نماز از آل پیامبر قبول نیست ولی از تو پذیرفته است
حصین از این پاسخ ناراحت شد به حبیب حمله کرد و حبیب هم شمشیري بر صورت اسب حصین وارد نمود که اسب او از جا
کنده شد و حصین را بر زمین انداخت ولی همراهانش او را برداشتند و از مرگ نجاتش دادند.
.( اما حبیب بن مظاهر دیگر موفق به خواندن نماز نشد و به حمله خود بر ضد آن بی خرد مردم ادامه داد تا به شهادت رسید.( 1
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 435 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 565
اندوه امام در شهادت حبیب
به سیدالشهدا امام حسین علیه السلام رسید، تکان سختی خورد و « حبیب بن مظاهر » ابو مخنف می گوید: چون خبر شهادت
عنداللَّه أحتسبُ نفسی و حماه أصحابی (و استرجع کثیراً)؛ اجر و پاداش خود و حامیان اصحابم را با رفتن حبیب » : چنین گفت
1) (بعد بسیار کلمه اناللَّه و اناللَّه راجعون گفت.)( 2) این سخن امام علیه السلام عظمت )«. نزد خداوند به حساب می آورم
مصیبت پیش آمده را نشان می دهد.
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 435 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 565
. مقتل مقرم، ص 301
نزاع درباره سر بریده حبیب
مورخان نوشته اند: آن مرد تمیمی که سر حبیب را از تن جدا کرد براي خود افتخاري می دانست لذا حُصین بن تمیم به او
گفت: من هم با تو در قتل حبیب شریکم و باید در کشتن حبیب و بریدن سر او شریک تو باشم! آن مرد قاتل زیر بار نرفت و
اظهار داشت که تنها قاتل حبیب من هستم و تو سهمی در کشتن او نداري؛ اما بگو مگو بین آن دو بالا گرفت تا آن جا که
حتی حُصین بن تمیم حاضر شد براي کسب افتخار، تنها سر بریده حبیب را به یال اسبش ببندد و به دور میدان جولانی بدهد و
بعد سر بریده را تحویل مرد تمیمی بدهد تا او در کوفه از ابن زیاد جایزه دریافت نماید، اما قاتل راضی نشد و کشمکش بالا
گرفت به ناچار سران قبیله هر دو نفر واسطه شدند و به تقاضاي حُصین قرار شد، سر حبیب را بر یال اسبش آویزان کند و در
میان لشکر بگرداند و بعد آن مرد تمیمی سر را به کوفه ببرد و
.( جایزه بگیرد.( 1
آري وقتی انسان از خدا غافل شود و هوا و هوس قلبش را تاریک و ظلمانی کند دیگر نورانیتی را درك نمی کند و خدا را
نمی بیند و تنها چشم و گوشش به مال و منال، شهوت و مقام دوخته شده و متوجه نیست که سر بریده حبیب این تابعی عالی
قدر و این صحابی امیرالمؤمنین و اصحاب سرّ و خفاي او، و این زاهد شب و تلاشگر فی سبیل اللَّه را می کشد و بر آن افتخار
می کند و بر طغیان و سرکشی خود جایزه می طلبد! نعوذ باللَّه من سبات العقل.
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 440 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 567
فرزند حبیب به دنبال سر پدر
موقعی که قاتل حبیب بن مظاهر سر بریده آن مظلوم را به دار الاماره کوفه براي عبیداللَّه زیاد می برد، قاسم پسر حبیب آن روز
نزدیک به بلوغ بود چشمش به سر بریده پدر افتاد! او نیز به همراه آن مرد تمیمی به راه افتاد هر جا او می رفت پسر حبیب به
همراهش می رفت و از جایی بیرون می آمد او نیز از او جدا نمی شد تا آن که آن مرد قاتل به پسر حبیب شک کرد و گفت:
«؟ ما لَک یابُنیّ تتبعنی؟ پسرك چه کار داري که مرا رها نمی کنی و هر جا می روم همراه من می آیی »
قاسم ترسید و گفت: چیزي نیست.
إنّ هذا الرأس الذي معک رأس أبی، أفتعطینیه حتی أدفنه؟ » : مرد تمیمی گفت: چرا چیزي هست مرا به آن خبر بده؟ گفت
راستش این است که این سر بریده، سر پدر من است، آیا آن را به من می
«؟ دهی تا او را دفن کنم
آن مرد سنگ دل در برابر قلب لرزان و ضعیف این نوجوان گفت: اي پسرك، امیر راضی نمی شود که سر پدرت دفن شود و
من می خواهم جایزه خوبی براي کشتن او بگیرم.
لکنّ اللَّه لا یُثیبک علی ذلک الّا أسوء الثواب، أما و اللَّه لقد قتلتَ » : اما قاسم با دل سوزان جواب دندان شکنی به او داد و گفت
خیراً منک؛ اي مرد، بدان خداوند بدترین پاداش ها را به تو خواهد داد، به خدا قسم بهتر از خودت را کشته اي. آن گاه این
.(1).« کودك به گریه افتاد و از او جدا شد
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 440 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 567
قاسم و انتقام خون پدر
سال ها گذشت و قاسم فرزند حبیب هیچ همتی نداشت جز آن که انتقام خون پدر را بگیرد و قاتل پدر را به مجازات برساند تا
1) داشت، قاسم جزو سپاه )« باجُمیر » در روزگاري که وي در جنگ با عبدالملک مروان در « مصعب بن زبیر » زمان حکومت
مصعب بود، ناگاه چشمش به قاتل پدرش یعنی آن مرد تمیمی افتاد او را دنبال کرد هر جا می رفت او هم به دنبالش می رفت
و منتظر فرصتی بود که او غافل شود و در آن فرصت وي را به قتل برساند تا وقتی که مرد تمیمی براي خواب نیمه روز به
.( استراحت پرداخت، قاسم بر او داخل شد و با شمشیر قطعه قطعه اش کرد و او را به جهنم فرستاد.( 2
*****
موضعی از موصل و محل لشکرگاه مصعب در جنگ با عبدالملک مروان است.
موضعی از موصل و محل لشکرگاه مصعب در جنگ با عبدالملک مروان است.
حبیب بن یساف انصاري
نیز آمده است، قبل از غزوه بدر مسلمان شد و در جنگ هاي بدر، اُحد و خندق نیز حضور « خبیب » حبیب بن یساف که نامش
.( داشت. ابن اثیر می نویسد: او در زمان خلافت عثمان از دنیا رفته است.( 1
اما طبق نقل منقري، حبیب در جنگ جمل نیز در رکاب علی علیه السلام بود. و او قبل از حرکت امام علیه السلام به جانب
بصره براي جنگ با ناکثین قصیده جالبی سروده که مردم را براي حضور در جنگ تحریص کرده است. مطلع قصیده چنین
است:
ابا حسن أیقظتَ من کان نائماً
و ما کلُّ مَن یُدعی إلی الحقِّ یَسمَع
- اي ابا حسن! خفتگان را بیدار کردي و این طور نیست که هر کسی به
.( حق فرا خوانده شود، شنواست.( 2
*****
. اسدالغابه، ج 1، ص 375 و نیز ج 2، ص 101
. الجمل، ص 332
حجاج بن عمرو
.( به گفته شیخ طوسی، او از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود.( 1
بوده است. « حجاج فرزند عمرو بن غزیه » وي شاید همان
*****
. رجال طوسی، ص 38 ، ش 15
[ حجاج بن عمرو بن غزیه انصاري[ 1
.حجاج بن عمرو بن غزیه از بزرگانِ اصحاب و انصار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام
.( است.( 2
حجاج بن عمرو او در جنگ جمل شرکت کرد و از مقام شامخ ولایت دفاع کرد. وي هم چنین در این جنگ خطاب به دیگر
انصار، این شعر را سرود:
یا معشر الانصار قد جاء الأجل
إنی أري الموت عیاناً قد نزل
فبادروه نحو اصحاب الجمل
ما کان فی الانصار جبن و فشل
و کل شی ء ما خلا اللَّه جلل
- اي گروه انصار، مرگ فرا رسیده، من مرگ را آشکارا می بینم که نازل شده است.
- پس به سوي اصحاب جمل مبادرت کنید، در میان انصار ترس و سستی راه ندارد.
.( - و هر چیزي غیر از خدا نابود است.( 3
اما سایر مورخان می نویسند: وي در جنگ صفّین حاضر بود و در رکاب حضرت علی علیه السلام جنگید. او در این جنگ
یا معشر الانصار، أتریدون أن نقول لربّنا إذ لقیناه أنا أطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلّونا السبیلا؛ یا » : خطاب به انصار فریاد می زد
معشر الانصار، آیا فکر می کنید اگر پروردگارمان را ملاقات کنیم، خواهیم گفت که ما از بزرگانی پیروي کردیم که ما را
.(4).« گمراه کردند؟ هرگز. یعنی ما پیروي از حق کردیم و آن علی بن ابی طالب است
*****
را از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام دانسته « حجاج بن غزیه انصاري » ، شیخ طوسی در کتاب رجال، ص 38 ، ش 11
حجاج بن عمرو بن غزیه » ، است. شاید وي همان
منتسب نموده است. « غزیه » او را به جدش « عمرو » است که شیخ به جاي پدرش « انصاري
. اسد الغابه، ج 1، ص 383
. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 160
. اسدالغابه، ج 1، ص 383 ؛ الاصابه، ج 2، ص 36
حجاره بن سعد انصاري
.( شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده است.( 1
*****